♥ نگار ♥
من اگه تو این مسابقه آقای گزارشگر شرکت میکردم و خیابانی از من ایراد میگرفت، برمیگشتم بهش میگفتم :
باشه !
من الان میرم، الان دیگه فرداس، یعنی چند دقیقه اس دیگه امروز نیست و رفتیم تو فردا !
ضمناً بیرون میری لباس گرم بپوش چون داره بارون می وزه !
mary jun
ن ب دیروز هایی ک بودی می اندیشم
ن ب فردا هایی ک شاید بیایی
میخواهم امروز زندگی کنم
خواهشا دیگ برنگرد
fereshte
نسل من چقدر حرف برای گفتن دارد اما سکوت کرده نسل قبلی خوشی هایشان را کردند و خاطراتشان را قاب کردند و به ما که رسید وا رسید به ما که رسید پارچه ی مشکی کشیدند روی سرمان ودر مدرسه یادمان دادند خدا را به خاطر جهنم و بهشتی که نیست عبادت کنیم! یادمان دادند بهشت رفتن پسر حسین آقای بقال به مو و صدای من بسته است یادمان دادند اگر زن عطر به خود بزند مورد لعنت فرشتگان است چقدر از زن بودنم بدم می آید چقدر میترسیدم از خدا برایم ترسناکترین بود در دوران بچگی نسل من مچاله شد مچاله تر از کیهانی که امروز شیشه را با آن پاک کردم نسل من گم شده دقیقا وسط جهنم از دست رفتیم نسل بعد ما هم که با حریم سلطان و مسابقه ی دنس بزرگ میشود ما فقط ماندیم و دلی پر ما فقط ماندیم و حسی که دیگر جوان نیست عصا بدست نفسهای آخرش را میکشد! ما در اوج جوانی پیر شدیم....
احسنت
1393/01/21 - 17:18 ( لايک توسط 1 کاربر )