یافتن پست: #اه

mary jun
mary jun
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخند هایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس ک هیچ کس نبود . . .
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره . . .
آری با تو هستم . . . !
با تویی ک از کنارم گذشتی . . .
و حتی یک بار هم نپرسیدی

چرا چشم هایم همیشه بارانی است . . . ! !
دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 16:41
+3
mary jun
mary jun
خدا حافظ ای ماه شبهای تارم
خدا حافظ ای درد جانسوز جانم
خدا حافظ ای عشق روزای خوبم
خدا حافظ ای شور و شوق حضورم
دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 16:01
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از اونجا که غیبت کردن حرومه و پشت سر مردم نباید حرف زد ...

نتیجه میگیریم که :

درس تاریخ حـــــــــــــرام ...

و خواندن آن گنــــــــــــاه دارد :D
دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 16:00
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







عشق قشنگم
من میتوانم تو را حس کنم
میتوانم با بوسه ای و نفسی
تو را در خود امیخته کنم
چنان که روحهایمان یکی شود
وبگوییم
فقط خودم وخودت عشقم
و هیچ طلبکاری وبدهکاری
را در حریم خود راه ندهیم
حتی خدا را
A.S
1393/05/06
(تصویر متحرک)






دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 15:47
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسر : ضعیفـﮧ دلموטּ برات تنگ شده بود " اومدیم زیارتت ڪنیم!
دختر:تو باز گفتے ضعیفـﮧ ؟
پسر:خب منزل بگم چطوره ؟
دختر:وااااے از دست تو !!
پسر:باشـﮧ باشـﮧ ویڪتوریا خوبـﮧ ؟
دختر:اه اصلا باهات قهرم!!
پسر:باشـﮧ بابا " تو عزیز منے خوب شد؟ آشتے؟
دختر:آشتے " راستے گفتے دلت چے شده؟؟
پسر:دلم!؟ آها از دیشب تا حالا یڪم پیچ میده!!
دختر:واقعا ڪـﮧ!
پسر:خب چیـﮧ ؟ نمیگم مریضم اصلا " خوبـﮧ ؟
دختر:لوووووس!!
پسر:اے بابا ضعیفـﮧ اگـﮧ اینبار قهر ڪنے نازڪش ندارے ها!!
دختر:بازم گفت ایـטּ ڪلمه رو. . .!!
پسر:خب تقصیر خودتـﮧ میدونے اونایے رو ڪـﮧ دوست دارم اذیت میڪنم "
هے نقطه ضعف میدے دستم.
دختر:مـטּ از دست تو چیڪار کنم؟؟
پسر:شڪر خدا . . .! دلم پیچ میخورد چوטּ تو تب و تاب ملاقات تو بودم " لیلے قرטּ 21 مـטּ
دختر:چـﮧ دل قشنگے دارے تو چقد بـﮧ سادگے دلت حسودیم میشـﮧ
پسر:صفاے وجودت خانومم.
دختر:میدونے دلم تنگـﮧ براے اوטּ همـﮧ پیاده روے هاموטּ
براے سرڪ ڪشیدטּ تو مغازه ڪتاب فروشے و ورق زدטּ ڪتابها " براے بوے ڪاغذ
براے شونـﮧ بـﮧ شونـﮧ باهات راه رفتنو دیدטּ نگاه حسرت بار بقیـﮧ " آخـﮧ هیچ زنے مردے مثل مـטּ نداره.
پسر:میدونم میدونم منم دلم تنگـﮧ " براے دیدטּ آسموטּ تـــو چشماے تـُـ ،
براے بستنیهاے شاتوتے ڪـﮧ با هم میخوردیم
براے خونـﮧ اے ڪـﮧ توے خیال ساختـﮧ بودیم و مـטּ مردش بودم
دختر: یادتـﮧ همیشـﮧ بـﮧ مـטּ میگفتے خاتوטּ ؟
پسر:آره یادمـﮧ آخـﮧ تو منو یاد دخترهاے ابرو ڪموטּ قجرے مینداختے !!
دختر : ولے مـטּ ڪـﮧ بور بودم
پسر : باشـﮧ فرقے نمیڪنـﮧ .
دختر : آخ چـﮧ روزهایے بود دلم براے دستاے مردونت ڪـﮧ تو دستام گره میخورد تنگ شده مجنون مـטּ.
پسر:. . .
دختر:چت شد؟ چرا چیزے نمیگے ؟
پسر:. . .
دختر:نگاه ڪـטּ ببینم. . .!منو نگاه ڪـטּ .
پسر : . . .
دختر : الهے بمیرم چشات چرا نمناڪ شده ؟ الهے فدات بشم .
پسر : خدا نڪنـﮧ ( هق هق گریـﮧ )
دختر:چرا گریه میکنے؟!
پسر:چرا نڪنم؟ هــــآ ؟
دختر: مـטּ دوست ندارم مرد مـטּ گریـﮧ ڪنـﮧ .. جلوے ایـטּ همـﮧ" آدم بخند دیگـﮧ بخند زود باش
پسر:وقتے دستاتو ڪم دارم چطور بخندم ؟ ڪے اشڪامو ڪنار بزنـﮧ ڪـﮧ گریـﮧ نڪنم؟
دختر: اگـﮧ گریـﮧ ڪنے منم گریـﮧ میڪنما
پسر : باشـﮧ ... باشـﮧ .. تسلیم .. ولے نمیتونم بخندم .
دختر : آفریـטּ حالا بگو ببینم ڪادو ولنتایـטּ چے برام خریدے؟!
پسر : تو ڪـﮧ میدونے مـטּ از ایـטּ لوس بازیا خوشم نمیاد ولے امسال برات ڪادوے خوبے آوردم.
دختر : چے ؟ زود باش آب از لب و لوچه ام آویزوטּ شد
پسر : ....
دختر : بآز دوباره ساڪت شدے؟!
پسر : برات ڪادو ( هق هق گریـﮧ ) یڪ دستـﮧ گل گلایر !
یڪ شیشـﮧ گلاب
یڪ بغض طولانے آوردم
تڪ عروس گورستاטּ
5شنبه ها دیگـﮧ خیابونا بدوטּ تو صفایے نداره .
اینجا ڪنار خونـﮧ ے ابدیت میشینم و فاتحـﮧ میخونم
نـﮧ " اشڪ و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ ودلتنگے و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ و دلتنگے و فاتحـﮧ و خاطرات نـﮧ چنداטּ دور
اما نـﮧه ... خاتوטּ مـטּ و تو خیلے وقتـﮧ ڪـﮧ ...
آرام بخواب بانوے ڪوچ ڪرده ے مـטּ ...
دیگـﮧ نگراטּ قرص هاے نخوردم " لباس هاے اُتو نڪشیدم " صورت پف ڪرده ام از بیخوابیم نباش
نگراטּ خیره شدטּ مردم بـﮧ اشڪهاے مـטּ نباش
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگـﮧ بخندم
2 دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 15:33
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن......

آینه با تمام یک رنگیش دست راست و چپت را به تو اشتباه نشان میدهد...






دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 14:29
+2

گــــــــاه می توانــــــــ تمامـــــــــ زندگیــــــ را در اغوشـــــــــ گرفتــــــــ

اگــــــــــــــــــ ــــ ــ ـــــــــــــــــر

تمامـــــــ زندگیتـــــــــــــ یکـــــــ نفــــــ ــــ ـــــــر باشـــــــــــــد..

دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 00:32
+5
من یک دخترم...

مرا پریشانی موهــــــآیت نـــــه !


مرا تـــه ریـــش خستـــه ات دیوانـــه میكند...


6 دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 00:24
+2

یادت باشد …
من اینجا کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار آمدن تو …
خط های سفید جاده را می شمارم …
1 دیدگاه  •   •   •  1393/05/6 - 00:01
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



برای زیارت خدا لازم نیست . . .

به مساجد ، زیارتگاهها و سرزمین وحی برویم . . .

خدا را می توان در شاد کردن چشمان گریان کودکی فقیر . . .

در خیابان و هر جای دیگری زیارت کرد . . . ♥ ♥ ♥

دیدگاه  •   •   •  1393/05/5 - 23:31
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ