یافتن پست: #اون

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بــابــا بــزرگــم با کمر دولا رفــتــه
داروخــونــه عــصــا بــگــیــره؛یــارو مــیــگـــه :
پــدر جــان , عــصـــا بــرای کمر دردت می خوای؟
بــابـــا بــزرگــم :
نــه عــزیــزم حــضــرت مــوســی کلاسهای تبدیل عصا به اژدها گذاشته؛دارم میرم اونجا ..!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/2 - 18:49
+3
بهناز جوجو
بهناز جوجو
برادران یوسـف وقتـی می‌خواسـتند یوسف را به چـاه بیفکنند، یوسف لبـخندی زد.

یهودا (یکی از برادران) پرسید: چـرا خندیدی؟ اینجا که جای خـنده نیـست! یوسـف

گفت: روزی در فکر بودم چگونه کسـی می‌تواند به من اظهار دشـمنی کند با اینکه

برادران نیرومندی دارم! اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد، تا بدانم که

نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/2 - 17:35
+8
بهناز جوجو
بهناز جوجو


عاشقم عاشق اون بالاسری اون که تنها با ما پریدو هرزگی نکرد 


دیدگاه  •   •   •  1392/09/2 - 17:09
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
اونایی که هرچی روی مانیتور میاد فقط اوکی میکنن همونایی هستن که وقتی حرف میزنی سرشونو تند تند به علامت تصدیق تکون میدن !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/2 - 14:20
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﺩﻫﻪ ﻫﻔﺘﺎﺩﯾﺎ .... ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺗﯿﭗ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﺑﺰﻧﻦ ... ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎ ﭘﺮ ﮔﺸﺖ,ﺍﺭﺷﺎﺩ ﺷﺪ ... ﺍﻭﻣﺪﻥ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺑﺪﻥ ... ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ آﺯﺍﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﺳﺮﯼ ﺭﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﺮﺩﻥ... ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺑﺮﻥ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ... ﺩﺧﺘﺮﻭﻧﻪ ﭘﺴﺮﻭﻧﻪ کردن... ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻣﻌﺎﻓﯿﺖ ﺑﮕﯿﺮﻥ 99% ﻣﻌﺎﻓﯿﺖ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ... اومدن گواهينامه بگيرن,ماشينو موتور شد قيمت خونه... دهه شصتیا نسل سوختن..درست... اما دهه هفتادیا خاکستر شدن... ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯿﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﻥ ... ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﻟﺸﻮﻧﻮ ﺑﺪﺟﻮﺭ ﭘﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ... {-29-}
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 23:28
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سلامتیه اونی ک وقتی بغلش میکنی همه وجودت میلرزه...
نه ازترس یا لذت عشق بازی...
واسه وحشت از فردای بدون اون !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 19:37
+3
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO

پسرها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف

سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از این بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم




دخترها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف


سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي


 




آخرین ویرایش توسط AsiyE در [1392/09/1 - 18:00]
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 17:57
+5
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
دختراااااااااااا جيغ ودست هورااااا=))

20دلیل خنده دار که به دختر بودنت افتخار میکنی!!



 



۱- هیچ وقت مجبور نیستی به تعداد موهای سرت بری خواستگاری.کافیه فقط یه "بله" کوچولو بگی اونم با هزار منت و ناز و کرشمه.


۲- به سادگی آب خوردن می‌تونی چند تا پسر رو تو کوچه به جون هم بندازی.(روشش رو خود خانما بهتر می‌دونن.پس نیازی به نوشتن نیست!!)


۳- هیچ موجود دیگه ای مثل تو تا این حد ریزبین و بادقت نیست که در یک نگاه، مارک کفش زری خانم یا مدل موهای کبری جونو بفهمه.


۴- خوب می‌تونی نقش بازی کنی.


۵- آنقدر زود همه چی رو می‌گیری که شش سال زودتر از اقایون به تکلیف می‌رسی.


۶- بزرگترین پوئن: خیالت از بابت سربازی راحته!صد سال سیاهم که دانشگاه قبول نشی ککتم نمی‌گزه.


۷- تو اماکن عمومی‌با خیال راحت می‌تونی جیغ و داد راه بندازی چون به هر حال کی وجودشو داره که رو یه دختر صداشو و احیانا خدایی نکرده دستشو بلند کنه؟!!


۸- در تاریخ جهان به زیرکی معروفی.


۹- می‌تونی هزار بار هم فیلم رومئو و ژولیت رو ببینی و باز گریه کنی.


۱۰- و مهم تر اینکه هیچ وقت از گریه کردنت خجالت نمی‌کشی.


۱۱- یه چیز باحال:هم دامن می‌پوشی و هم شلوار!


۱۲- بهشتم که زیر پای امثال شماست.


۱۳- فقط تویی که می‌دونی بوی خاک بارون زده تو شبای پاییزی چه جوریه.


۱۴- از قدیم گفتن:پشت هر مرد موفقی زنی باذکاوت بوده.


۱۵- هیچ کی نمی‌دونه دقیقا تو فکرت چی می‌گذره؟فروید، پدر روانشناسی جهان گفته:بزرگترین سوالی که هرگز پاسخ داده نشده و من هم هرگز پاسخ ان را نیافته ام این است که یک زن چه می‌خواهد؟


۱۶- چند تا از جنگ‌های بزرگ تاریخ جهان به خاطر عشق شدید مردها به جنس تو بوده.


۱۷- نماد الهه عشق، زیبایی، جنگ و عقلانیت در یونان باستان به شکل زنه.


۱۸- یادت باشه که خداوند، تمام جهان رو به خاطر برکت وجود یک زن افرید.(خانم فاطمه زهرا)


۱۹- با اینکه از مردا ضعیف تری ولی لازم نیست صدتا کلاس کاراته و تکواندو و از این جور چیزا بری...به یه چنگ و گیس کشی بسنده می‌کنی.

دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 17:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مدام میگن نسل الان پر رو شده

والا اون قدیما ، پسر 17 سالگی زن میگرفت ، دخترم 12 سالگی شوهر !

هر جور نگاه کنی اونا پر رو تر بودن !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 17:01
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

چرا آب به گلدان نرسیده است؟

چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،

به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.

بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد

که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟

دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،
فقط برد،
زمین مرد
زمین مرد ،
خداوند گواه است،
دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،

برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،

تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است

زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی

به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!

که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.

نکند باز شده ماه محرم

که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه!

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،

آجرک الله!

عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت

دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری
که هر آن مرثیه را خلق شنیده است
شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،
و خودت نیز مدد کن
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است،
به گستردگی ساحل نیل است،
و این بحر طویل است
وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضهء مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،
ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است،
ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه
که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد
به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،
تو خودت کرب و بلایی،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،
تو کجایی ... تو کجایی..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 16:45
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ