بعداز مدت ها ديدمش..." />
دستامو گرفتو گفت چقدر دستات تغيير کرده..." />
خودمو کنترل کردم و فقط لبخندي زدم..." />
تو دلم گريه کردم و دم گوشش گفتم:بي معرفت!" />
دستاي من تغيير نکرده..." />
دستات به دستاي اون عادت کرده" />
مینا دختر عموم استاد دانشگاهه" />،سوال میان ترم طرح کرده واسه دانشجوهاش رفته خوابیده پسر7 ساله اون دخترعموم که اون شب باهاش دعواش شده بود رفته زیر برگه ی سوالا نوشته "مینا گوزو " " />" />دخترعموی منم که گیج" />، رفته برگه رو داده به مسئول امتحانات، اونم که از دخترعموم گیج تر" />، سوالا رو تکثیر کرده داده دست شونصد تا دانشجو، دیگه خودتون تصور کنید جلسه ی امتحانو... " />" />" />