یافتن پست: #اون

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







✾ فــرار از زنــدان ✾

آقو ما یه بار تو یکی از زندان های آمریکا بودیم… یه پسرو هم اونجا بود بهش میگفتن مایکل…
آقو ای پسرو نقشه زندانو رو تنش خالکوبی کرده بود میگفت من شما رو فراری میدم…گفتیم خب خدا رو شکر بالاخره در میریم...
آقو از شانس ما شب قبل فرار ای پسرو آبله مرغون گرفت همه تنش پر جوش شد... نقشه ی رو تنش قاطی پاطی شد.
از تو زندان تونل زدیم از وسط کاخ سفید سر در آوردیم!
ها ها ها…
ینی چنان ضایع شدیما… 400 سال دیگه حبس واسمون بریدن…36 بارم به اعدام محکوم شدیم!
آقو یعنی له له شدیم.






دیدگاه  •   •   •  1393/05/15 - 16:02
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﻭﻧﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ ﻋﻼﻗﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﻧﻦ 18+
.
.
.
.
... .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻧﯿﺖ ﺳﺮﺷﻤﺎﺭﯼ ﺷﻤﺎﺳﺖ ، ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ ﻧﻤﯿﺰﻧﯿﻢ
2 دیدگاه  •   •   •  1393/05/15 - 16:00
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من میروم ......

باور كن میروم ....

اما ...

دلم برای بجهنم گفتن هایت تنگ میشود !!!!
4 دیدگاه  •   •   •  1393/05/15 - 15:50
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




گاهی دیدن یک عکس دو نفره تو رو یاد اون نمی ندازه !

تورو یاد خودت می ندازه ...

که چقدر شاد بودی ، که چقدر خندون بودی ، که چقدر جوون بودی !

گاهی آدم ها دلشون فقط برای خودشون تنگ می شه ...

دلم واسه خودم تنگه ...

دیدگاه  •   •   •  1393/05/15 - 15:19
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




من و دوستام وقتی واسه تفریح میریم بیرون !!!

البته اونایی که تو ایستگاه اتوبوس نشستن ماییم :|

1 دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 21:26
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻋﮑﺲ ﺷﮑﯿﺮﺍ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺗﻮ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ
ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺯﯾﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ
ﻋﮑﺲ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ .
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻧﻨﻮﺷﺘﻪ " ﻣﻤﻨﻮﻥ، ﭼﺸﺎﺕ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻪ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ : ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺭﺿﺎ ﺻﺎﺩﻗﯽ ﺭﻭ ﺣﺴﺎﺏ
ﮐﻦ، ﭘﯿﺎﺩﻩ
ﻣﯽ ﺷﯿﻢ |:
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:18
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضی هام هستن (البته فقط بعضی هااااا)ک هرچی صدای آهنگ رو زیاد میکنی ک اینا خفه شن و همراه آهنگ نخونن.
خفه ک نمیشن هیچ.تازه اونام صداشونو بلند تر میکنن.
همینا کمر من رو شیکوندن
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:17
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب ساعت ۳شب بابام اومده بالا سرم بیدارم کرده میگه : پسرم پسرم !
من : هوووم ؟؟
بابام : بابا بیداری ؟
من : آره بابا دارم تنیس رو میز بازی میکنم.
بابام : زهرمار مگه من باهات شوخی دارم ؟
من : پدر من خو ساعت ۳ بیدارم کردی میگی مگه خوابی ؟
بترس از روز رستاخیز ، بترس از آتش دوزخ !
بابام : بابا خوابم نمیبره بیا با هم شطرنج بازی کنیم !
من : ای خدااااااااااا
حالا داشتیم بازی میکردیم سربازو هفت هشت خونه تکون داد…
من : بابا اون سربازه مازراتی نیست که اینجور میرونیش ؟!
بابام : هزار بار گفتم احترام بزرگترت رو داشته باش ،
پاشو گمشو بیرون میخوام بخوابم بچه سوسول ؛
کسی که جنبه تقلب رو نداره اصلا باهاش بازی نمیکنم !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:14
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بسلامتی اونایی که این روزاشون به تظاهر می گذره . . .

تظاهر به بی تفاوتی . . .

تظاهر به بی خیالی . . .

به شادی . . .

به این که دیگه چیزی مهم نیست . . .

ولی فقط خودشون می دونن چقدر سخت می گذره!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:04
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی وقتا...
بعد از یک اتفاق...
مثل یه بیمار تصادفی...
اونقد داغی که نمی فهمی چه ضربه ای خوردی...
چقدر دلت شکسته...
چقدر ضعیف شدی...
چقدر هر لحظه امکان داره زانوهات خم شه و بیفتی...
فقط وقتی میفهمی
که یهو بی دلیل صدای گریه ات پر میشه تو فضای تنهاییت...
همین!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 19:59
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ