یافتن پست: #بابا

ॐ SərViiiN ॐ
ॐ SərViiiN ॐ
کسی نمیخواد توی گروه من عضو شه؟{-38-}{-38-}{-38-}{-38-}{-38-}
7 دیدگاه  •   •   •  1390/11/27 - 16:06
+6
عسل ایرانی
عسل ایرانی
وقتی تو پشت فرمون باشی بابات کنار دستت امکان داره یه سری قوانین جدید هم به

قوانین راهنمایی اضافه بشه …وقتی بابات نشست پشت فرمون همون قوانین

راهنمایی هم میتونه کنسل بشه!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/27 - 13:02
+5
tamanna
tamanna
بابا آقا شجريان و خانوم گوگوشم پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپر شدن با پاپاشون
دیدگاه  •   •   •  1390/11/27 - 12:03
+5
ॐ SərViiiN ॐ
ॐ SərViiiN ॐ
من رفتم ...فایده نداشت {-38-}{-38-}{-38-}
فک کردم پست بذارم ناراحتیم یادم میره {-38-}{-38-}{-38-}
ولی عمقش بیشتر شد{-31-}{-31-}{-31-}
بابای دوستان {-22-}{-22-}{-22-}{-31-}{-31-}{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 23:23
+3
ॐ SərViiiN ॐ
ॐ SərViiiN ॐ
زن لره به لره گیر می ده که تو چرا نمی ری جبهه؟ لره هم می گه بابا خطرناکه! می گه نه اگه بری میتونی کولر بگیری! لره هم هی می گه خطرناکه بالاخره زنش هر روز بهانه که گرمه! آخرش لره رفت جبهه و شهید شد و اومد به خواب زش و گفت پدر سوخته خنک شدی!!
{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 22:56
+4
عسل ایرانی
عسل ایرانی
یه روز یه بابایی پسرش فارغ التحصیل میشه ..هیچی هم بارش نبوده.

زنگ میزنه به پارتیش میگه : دمت گرم واسه پسرم یه شغلی پیدا کن.

پارتیه میگه : میخوای سفیرش کنم؟

باباهه میگه : نه بابا اون خیلی زیاده..

پارتیه میگه : میخوای وزیرش کنم ؟

... ... ... ... باباهه میگه : اوووووووف نه...

پارتیه میگه : میخوای وکیلش کنم ؟

باباهه میگه : نه بابا یه جایی کارمندی چیزیش کن..

پارتیه میگه : شرمنده اون دیگه سواد میخواد
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 22:09
+6
مهسا
مهسا
دیشب یه پشه نیشم زد پاشدم دنبالش کردم بالاخره گوشه اطاق خفتش کردم اومدم بکشمش یهوگفت بابا ! راست میگفت من باباش بودم آخه خون من تو رگاش بود ! تا صبح تو بغل هم گریه کردیم ! (برگي از رمان حيف نون){-20-}{-32-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 21:11
+2
عسل ایرانی
عسل ایرانی
پسره ميره خواستگاري باباي دختره ميگه: نه ازت مهريه ميخوام، نه خونه، نه ماشين، بيکارم بودي مهم نيست... يه لپ تاپ ميذاره جلو پسره، ميگه: فيس بوکتو باز کن ببينم!{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 20:35
+3
حمید
حمید
داشتم چايي ميخوردم،قند پريد تو گلوم.دارم خفه ميشم دست و پا ميزنم.بابام ميگه:داري خفه ميشي؟ميگم:پ نه پ داشتم ورزش هوازي ميكردم بلكه چربي شكمم آب بشه !!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 20:17
حمید
حمید
رفتم كارخونه بابام به منشيش ميگم:بابام هست؟ميگه:آره ميخواي بري تو؟
گفتم:پ نه پ فقط ميخواستم آمارشو بگيرم يه وقت شيطوني نكنه !!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/26 - 20:16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ