یافتن پست: #بابا

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تو 10 سالگی : " مامان ، بابا عاشقتونم "
تو 15 سالگی : " ولم کنین "
تو 20 سالگی : " مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم "
تو 25 سالگی : " باید از این خونه بزنم بیرون "
تو 30 سالگی : " حق با شما بود "
تو 35 سالگی : " می خوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگی : " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم !!!! "
تو هفتاد سالگی : " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ... ! "
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم ...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز ، روز توست ...


دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 22:27
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بابام با کلی‌ دعوا که این شیر‌های گرونو که میگیرم چرا نمیخورین خراب میشه می ریزیم دور !؟!؟!
برگشتم میگم : شیر کاکائو بگیر …
میگه : نه زود میخورین تموم میشه باز باید بگیرم !
یعنی دیکتاتوری خاموشو به معنی واقعی به مرحله ظهور رسونده !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 21:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به همین برکت قسم....
بابام رفته بوده آرایشگاه ،بعدش میگفت ی پسره به آرایشگر گفته : ابرو هامو مُدل مردونه بردار
بابام :|

من :|

خدا بیامرز فردین :|
دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 21:48
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ها ماشالااااااااااااااااااااااااااااا هول بده بینم چند ساله خونه بابات خوردی خوابیدیا!!!!




دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 20:06
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
داشتیم فیلم هندی میدیدیم سلمان خان با یه کلاش یه گردان زرهی رو نابود کرد !
گفتم بابا اینا خالی بندیه !!!
بابام برگشت گفت خالی بندی اینه که راننده سیگار میکشه ولی تو بوی سیگار میدی !
هیچی دیگه ضایع شدم و همه رو به دیدن ادامه فیلم دعوت کردم …
دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 20:02
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



آربابا وشهر زیبای بانه از دامنه دوزین









دریاچه زریوار مریوان








آربابای زمستانی از ارتفاعات دور








دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 19:48
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به مامانم میگم یه چندروز برم خونه مامان بزرگ(مامان بابام)


میگه میخوای بری حمالی؟


میگم باشه


میرم خونه ی مامان جون(مامان مامان)


میگه آره اتفاقا یه ذره هم کمکش میکنی

دیدگاه  •   •   •  1392/09/16 - 19:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به بابام میگم خوب ماهی ۴۰هزار تومن یارانه ی منو میخوری به روی خودتم نمیاریااا

برگشته میگه حاضرم ماهی ۴۰۰ تومن بدم ریختتو نبینم !!

فک کنم منو توی زنبیل از روی آب رودخونه برداشتن <img src=(" title=":((" />(((((((((
دیدگاه  •   •   •  1392/09/15 - 00:01
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به بابام میگم مامانمو اولین بار کجا دیدی؟ میگه با دوست دخترم تو یه عروسی بودم دیدمش عاشقش شدم ! :|
دیدگاه  •   •   •  1392/09/14 - 22:03
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
ترانه هامو گوش بده وقتي كه بارون مي زنه // وقتي كه اشك آدما معني فرياد منه
ترانه هامو گوش بده وقتي دلت پر از غمه // وقتي تو سُفرت شب و روز يه چيزي مثل نون كمه
با من بخون از مادري كه توي درد هاش سوخته بود // از اون جووني كه واسه نون شبش كليش رو فروخته بود
از پدري بخون كه صد هيچ باخته بود به سرنوشت // از بچه اي كه گشنه بود ولي مشق بابا نون داد مي نوشت


ياس
اين زندگي نفس كش مي خواد // هر مشكلي طرفت مياد
تو رو مي كشونه به سمت خودش // پاره نمي شي فقط كش مياي
سه شدي جسم بيخودي // که دیگه الكي حرص نمي خوري
مثل شلاقي كه تا ده تا بخوري دیگه بقيشو حس نمي كني
هر كي پرسيد سلام چطوري ؟؟؟ // جواب يك كلام دكوري
شكر يعني داغوني // ممكنه از زندگي هر آن ببري
داري فرار مي كني از اونا كه تو رو زير ميز دور زدن
با يه لبخند تلخ گفتي که اينم از اين ، اين نيز بگذرد
پدرت قطعا مرده // واسه زخمات مرهم درده
واسه اينكه جلوت سر بلند بشه // جلو أرباب سر خم كرده
مادرت كه ماوراي با مرام // كه تنها رفيق ماجراست
تو استرس آيندته // تا يه روزي دور از جون از پا درآد
مشكل تو پوله كه چشمات به جاي اشك با خون ترن
هرچند پولدارايي رو مي شناسم كه از من و تو داغون ترن
همه درگيريم // همه از حقيقت ها در ميريم
از قصه هامون فقط جوك ساختيم // مست كرديم و خنديديم
خوب دنیا خوبه هم خشن // درد هر كي قدر جنبشه
فقط اميدوارم كه تك به تك اينا رو هم جمع نشه
چون كه وقتي نقطه ای رسيد // كه سرسخت و عقده اي بشي
خشم توي شريانته // اون زمان وقت فريادته


همخوان (آمّين) اينقدر فرياد مي زنم تا گوش دنيا كر بشه // اينقدر مي گم كه شايد چشم خدا هم تر بشه
اينقدر مي گم كه صدام برسه به كل زمين // دعا كنيم بارون بياد دعا كنيم آمّين


ياس
صابخونه يه برگه از كيف // در اورد گفت ما رو خسته كردين
بزنين به چاك // نذارين برگردم من با حكم جلب قطعي
گفتيم حاجي مكه رفتي
مرگ هر كي كه دوست داري شب عيدي نذار حيرون و در به در شيم
ولی گفت دست من نيست
مادر زار مي زد // اساس خونه رو بار مي زد
صابخونه اي كه با حكم تخليه // هي خودش رو باد مي زد
پدر خسته بود از اين شانس // سرشكسته و پريشان
هر از گاهي بهم چشمك مي زد // كه بهم بگه نترس من اينجام
درس و مشقي ، نه // جمع و تفرق ، نه
ضرب و تقسیم ، نه // زنگ تفريح ، نه
بن بست يه مغز تعطيل // تو فكر ترك تحصيل
آدم همين وقت هاست كه مي تونه همه رو بشناسه // بشمار سه رفت اون كه همش مي گفتي جاش روي تخم چشماته
رفاقت ها بوي خيانت مي دن //نه نگو توي قيافت ديدم
يكي راست حسيني بهم بگه كه معني رفيق رو كيا فهميدن
اي كاش كه بتونم دليل نامردي ها رو بدونم همين // تا دو نفر رو با هم آشنا كرديم
تيم شدن كه بد منو بكوبن زمين
قلبتو ، عشقتو ، حستو ، وقتتو هزينه كن
كه آخرم بره با يكي ديگه تنهايي بشه نصيبمون ؟
زندگيت يه جزيره بود / قدم زدم در مسير تو / كه با لبخند بهم بگي همه اينا وظيفه بود ؟؟؟
يزيدتـــــــــو
............
دیدگاه  •   •   •  1392/09/14 - 20:06
+8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ