سحر
احساسم را به دار آویختم ؛
منطقم را به گلوله بستم ،
لعنت به هر دو
که عمری بازی ام دادند ....
دگر بس است ؛
می خواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم ...
ali rad
کاش دنیا
یکبار هم که شده
بازیش را به ما می باخت
مگر چه لذتی دارد
این بردهای تکراری برایش؟
sahar
وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بود
تو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بود
تنگ بلوری دلت درست مثل دل من
کلی لبش پریده بود همش پره ترک بود
وقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستی
توقعت فقط یه کم نوازش و کمک بود
چه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیم
که رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟
تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزید
راستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بود
دیگه نه از تو خبری بود ، نه از آرزوهات
قحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بود
یادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود و
اشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بود
تو در جواب پرسشم فقط همینو گفتی
عاشقیمون یه بازی شاید ، یه الک دولک بود
نه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشی
کسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بود
قصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفت
کسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود................
نمی بخشمت............................
sahar
حس غریبی ست دوست داشتن
وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....
وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد
ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده
به بازی اش میگیریم .....
هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !
هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....
تقصیر از ما نیست ...
تمامی قصه های عاشقانه
این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!
sasan pool
عشق بازی به همین آسانی است .
که گلی با چشمی، بلبلی با گوشی، رنگ زیبای خزان با روحی ٬
نیش زنبور عسل با نوشی، کار همواره باران با دشت ٬
برف با قله کوه، رود با ریشه بید، باد با شاخه برگ، ابر عابر با ماه، چشمه ای با آهو ٬
برکه ای با مهتاب و نسیمی با زلف !
دو کبوتر با هم!
وشب و روز و طبیعت با ما.
عشقبازی به همین آسانی است . . . .
☺SAEED☻
حوصله ات که سر میرود،با دلم بازی نکن!
من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام..!!!
nice
1390/12/5 - 18:17