یافتن پست: #بخند

yagmur
yagmur
images.jpg





چه پریشان خاطرست

احوالم!

گاهی میان بودن و نبودن

من حاشیه نشین تو می شوم

و تو از متن زندگیم محو می شوی

پشت هر لبخندت،

هزار سکوت به تو هدیه می دهم

پیمانه ذهنم لبریز از یاد تو می شود

من با خیالت نفس می کشم

این حواس پرت ، احوال من می شود...


<img src=" />">






دیدگاه  •   •   •  1393/04/26 - 16:39
+1
yagmur
yagmur
کاشکی شعر مرا میخواندی:
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی، این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد

….
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی


http://s2.picofile.com/file/7892339351/hzt08hamdpggp31nnaqg.jpg

دیدگاه  •   •   •  1393/04/25 - 23:54
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این محسن یگانه هم مارو گاگول فرض کرده ، میگه بخند به حال من که حالم خنده داره ؛ همین که نیشمون وا میشه میگه نخند به حال من که حالم گریه داره … :|
دیدگاه  •   •   •  1393/04/25 - 17:48
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
کاش می شد که کسی می آمد


باور تیره ی ما را می شست




و به ما می فهماند




دل ما منزل تاریکی نیست




اخم بر چهره بسی نازیباست




بهترین واژه ،همان لبخند است




که ز لبهای همه دور شده ست




کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم




تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم.

آخرین ویرایش توسط eli20 در [1393/04/23 - 14:07]
دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 14:06
+3
yagmur
yagmur

http://upcity.ir/images2/74624039861864681533.jpg


%E3%83%8F%E3%83%BC%E3%83%88_%E5%8F%AF%E6زن زیبـاســتــــــــ ...
چهـ آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است...
چهـ آن زمان که خود را می آراید از پس همه خستگیهـــــایش...
چهـ آن زمان که فـــــریاد می زند بر سرت
وتو فقط حرکت زیبای لبهـــــــــایش را می بینی...
چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانـــــــــش رسانده
و دست بر پیشانی زدهـ و لبخند می زند...
زن زیباستـــــــــــ ...
آن زمانی کهـ خستهـ از همهـ تُهمت ها و نابرابری ها
باز فراموشش نمی شود کهـ
مـــــــــادر است،
همــــــــــسر است،
راحــــــتـــــ جان است...
زن زیباست
زمانی که لطافت جسم و روحش را توأمان درک کردی؛
زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی؛
زمانی که نداشته های خودت را
به حساب ضعفش نگذاشتی؛
آری زن زیبـــــاست...%E3%83%8F%E3%83%BC%E3%83%88_%E5%8F%AF%E6

دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 01:15
+5
yagmur
yagmur

http://upcity.ir/images2/11040352084068655636.jpg


%E3%83%8F%E3%83%BC%E3%83%88_%E5%8F%AF%E6بالاخـــره یاد میگیری
از یک دوستت دارم ساده برای دلت یکــ خیال رنگارنگ نبافـــی...


که رابطه


یـــعنی بازی و اگــــر بازیگـــری نکنی میبازی...


که داستان های عـــاشقانه


از یک جایی به بعــــد رنگ و بوی منطق به خود میگرند...


که سر هـــر 4 راه ِ تـــعهد، یک هوس شیرین چشمک میزند...


یاد میگیری که


خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمـــانی...


که آدمـ جمـــاعت


چه خواستن های سیری ناپذیری دارد


و چه حیلـــــــــهـ هایی برای بهـ دست آوردن...


که باید


صورت مسئله ای پر ابهام باشی نه یک جواب کوتاه ُ سادهـ ...


که وقتی باد میاید


باید کـــلاهت را سفت بچسبی نه بازوی بغل دستی ـَت را...


 باید بفهمی


در انتهای همه ی گپ زدن های دوستانه،


بــــــــاز هم تنـــهــایی


و آن همان لحظه ایست کهـ


همه چیز را بی چونُ چرا میپذیری...


با رویی گشاده
و لبخندی که دیگـــر خودت همـ معنی ــَــش را نمـــیفهمـــی...%E3%83%8F%E3%83%BC%E3%83%88_%E5%8F%AF%E6

دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 01:12
+4
yagmur
yagmur


gei66cvf51di9pyyxwb2.gif



میشود


صورتت را آنقدر نزدیک بیاوری

که لبخندت بیافتد

روی روسری ام

یا نگاهت

شُره کند از گوشواره هایم

فکر می کنی فرصت هست

موهایم را ببافم به انگشتت

شاید عطرت گره خورد

به گیره گیسویم ....


حالا هر چه تابستان

میخواهد در بزند

من و تو در فروردین مانده ایم .





nl6psk5s51ojkpdh3mxd.jpg

mezccxkuhhactavmm1ek.gif
دیدگاه  •   •   •  1393/04/22 - 23:49
+1
mehdi
mehdi

  1. سال ها می گذرد لبخندی به لبت...

  2. یک شبه پیر شدم تا تو رهایم کردی...

دیدگاه  •   •   •  1393/04/21 - 22:30
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پدر مسن همراه پسرش در اتوبوس نشسته بودند که کنار آنها یک زوج جوان بود. اتوبوس که حرکت کرد پسر 25ساله رو به پدرش کرد و گفت: ببین پدر درخت ها با ما حرکت میکنند!
زوج جوان کنجکاو شدند که جوان چرا اینطوریه. بعد از مدتی دوباره پسر رو به پدرش کردو گفت: پدر خانه هاهم با ما حرکت میکنند!
زوج جوان بسیار کنجکاو بودند که پسر دست خود را از پنجره بیرون برد و قطره ای باران رو دستش چکید. بعد رو به پدرش کردو گفت: پدر باران روی دست من چکید و پدر لبخندی به او زد!
زوج جوان که دیگر طاقت نداشتند رو به پدر کردندو گفتند: آیا پسر شما تازه بینایی خود را بدست اورده ؟؟؟
پدر گفت نه اون مال فیلماس! !!
پسر من واقعا اسکله :|=))
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 12:50
+1
yagmur
yagmur
گاهی ارزش داره از همه چیزت بگذری

تا لبخند رو به لبای یکی هدیه کنی 


گاهی میتونی با یه کار کوچیک همون لبخند رو بکاری رو لباش 


گاهی مهم اینه که بخوای بخندونی 


اون وقت خدا هم میخنده 


گاهی از خودت بگذر ... فقط گاهی ...



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 02:43
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ