عسل ایرانی
شک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی که چنان بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن...
ronak
کاش گاهی مرد بودم
می شد تنهاییم را….
به خیابان بیاورم
سیگاری دود کنم و نگران نگاه های مردم نباشم
کاش گاهی مرد بودم
می شد شادی ام را….
به کوچه ها بریزم….
با صدای بلند بخندم…
و هیچ ماشینی…..
برای سوار کردنم….ترمز نکند
کاش……!!!!!!
sasan pool
در نقاشي هايم تنهاييم را پنهان مي كنم
در دلم دلتنگي ام را
در سکوتم حرفهاي نگفته ام را
در لبخندم غصه هايم را
دل من چه خردسا ل است
ساده مينگرد ...
ساده مي خندد ...
ساده مي پوشد ...
دل من
از تبار ديوارهاي کاهگلي است
ساده مي افتد...
ساده مي شکند ...
ساده مي ميرد...
ronak
اشتباه من این بود
هر جا رنجیدم
لبخند زدم ....
فکر کردند درد ندارد
سنگین تر زدند ضربه ها را !!!
عسل ایرانی
اشک از دوریست
سکوت از تنهایی
لبخند از مهربانی
پیام دادن از دلتنگی
عسل ایرانی
گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود
يه روز يه ترکه
1390/11/21 - 22:42اسمش ستار خان بود، شايد هم باقر خان.. ؛
خيلي شجاع بود، خيلي نترس.. ؛
... يکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزي براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطيت و آزادي شد، فداکاري کرد، براي ايران، براي من و تو، براي اينکه ما تو اين مملکت آزاد زندگي کنيم
________________________________________
يه روز يه رشتيه..
اسمش ميرزا کوچک خان بود، ميرزا کوچک خان جنگلي؛
براي مهار کردن گاو وحشي قدرت مطلق شاه تلاش کرد، براي اينکه کسي تو اين مملکت ادعاي خدايي نکنه؛
اونقدر جنگيد تا جونش رو فداي سرزمينش کرد
________________________________________
يه روز يه لره...
اسمش کريم خان زند بود، موسس سلسله زنديه؛
ساده زيست، نيک سيرت و عدالت پرور بود و تا ممکن مي شد از شدت عمل احتراز مي کرد.یه روز یه لره… اسمش کوروش بزرگ بود که دیگه خودتون می دونید کی بود.
________________________________________
يه روز يه قزويني يه...
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقي بسيار منحصر بفرد بود و ديوان پارسي بسيار خوبي براي ما بر جا نهاد
________________________________________
يه روز ما همه با هم بوديم...، ترک و رشتي و لر و اصفهاني،
تا اينکه يه عده رمز دوستي ما رو کشف کردند و قفل دوستي ما رو شکستند... ؛
حالا ديگه ما براي هم جوک مي سازيم، به همديگه مي خنديم!!! و اينجوري شاديم
اين از فرهنگ ايراني به دور است.
پس با همديگه بخنديم نه به همديگه