هاتفی از گوشه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش
این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش
گر چه وصالش نه بکوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سر بسته چه دانی خموش
گوش من و حلقه گیسوی یار
روی من و خاک در می فروش
رندی حافظ نه گناهیست صعب
با کرم پادشه عیب پوش
♥¸.•**•.¸♥¸.•**•.¸♥¸.•**•.¸♥¸.•**•.¸♥¸.•**•.¸♥
ینی اگه روزی بفهمم کسی دوسم داشته و بهم نگفته
آنچنان میزنمش که بره سینه قبرستون
خب........ (بده) من اینجا دارم تو تنهایی از آمپاس شدید میمیرم بعد تو نمیای بگی؟
خب لامصب پاشو بیا بگو دیگه