یافتن پست: #بزرگت

✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸
✸ Aram ♑ الهه تَــــלּـــهاے ✸

ميدوني بزرگترين اشتباه يك زن چيه ؟ 



 



اينكه زود عاشق ميشه 



 



در حالي كه طرفش هنوز نميدونه 



 



" حتي  " دوسش داره يا نه ...!!!!!

@roya66



دیدگاه  •   •   •  1392/07/29 - 10:12
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سر کلاس توی دانشگاه استاد جلسه اول اومد داشت اسم هارو از روی لیست میخوند یه دفعه گفت: هورا کیه؟؟ یه دختر گفت:منم استاد. استاد:تو دوتا خواهر بزرگتر از خودت داری؟ دختره:آره دارم... چطور؟؟ استاد:اسمشون دست و جیغ نیست؟؟؟
استاد:-?
حورا :| :| :|
من و بقیه دانشجوها :))
دیدگاه  •   •   •  1392/07/28 - 20:47
+2
شاد بودن بزرگترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت.


دیدگاه  •   •   •  1392/07/26 - 12:23
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
@NEGAR1992

باعث افتخار منه که با خرد کردنم ثابت کردی لقمه ی بزرگتر از دهانت هستم …
دیدگاه  •   •   •  1392/07/25 - 19:35
+2
بر عکس فلش مموری ها که روز به روز کوچکتر می شوند و پرظرفیت تر
بعضی آدم ها روز به روز بزرگتر می شن و . . .
بی ظرفیت تر . . .
احمق تر . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/07/24 - 18:10
+6
بهناز جوجو
بهناز جوجو

بزرگترین استرس زندگی یه پسر زمانیه که بخواد بره خواستگاری یه دختری که 1 خواهرم داشته باشه اصلا اگه خواهره خوشگلتر باشه چی ؟ اگه دوتا باشن که سکته میکنه تا اونجا {-38-}

دیدگاه  •   •   •  1392/07/23 - 17:56
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
بزرگترین خطایت این بود که …
فکر میکردی من برای همیشه صبورم
دیدگاه  •   •   •  1392/07/22 - 19:16
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

میدونی بزرگترین اشتباه یک زن چیه ؟
اینکه زود عاشق میشه در حالی که طرفش هنوز نمیدونه “حتی” دوسش داره یا نه !


دیدگاه  •   •   •  1392/07/19 - 21:43
+3
xroyal54
xroyal54
در روزگــــــار های قدیــــــم جزیـــــــــــــره ای دور افتاده بود که
همه ی احـــــــساسات در آن زندگـــــــــی می کردند.
شـــــادی، غــــــم، دانــــــش، عــشــــــق و باقی احـــــساسات.
روزی به همه ی آنها اعلام شد که جزیره در حالِ غرق شدن است!!
بـنــــابـــرایـــــن هریــــک شــروع به تعــمـــیر قایــقـهایشان کردند.

امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا..
اما عشـــق تصمیم گرفت که تا لحظه ی آخـــر در جزیره بماند!
زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود، عشق تصمیم گرفت تا
برای نجــــــــات خــــود از دیـــــــــــــگران کـــمــکـــــ بخواهد.
در همین حال او از ثروت که با کشتی باشکوهش در حال گذشتن از آنجا بود
کــــــــــــمــــــکــــــــــــــــــــ خواســـتـــــــــــ !!

" ثروت، مرا هم با خود می بری؟؟؟!! "
ثروت جواب داد: نه نمی توانم! مقدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست،
که من دیگر جایی برای تو ندارم.
عشق تصمیم گرفت از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد!

" غرور، لطفا به من کمک کن! "
" نمی توانم عشق! تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی! "
پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود کمک خواست!

" غم، لطفا مرا با خود ببر! "
" آه عشق؛ آن قدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم! "
شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که
اصلا متوجه عشق نشد!

ناگهان صدایی شنید:
" بیا اینجا عشق! من تو را با خود می برم! "
صدای یک بزرگتر بود؛

عشق آن قدر خوشحال شد که فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد!
هنگامی که به خشکی رسیدند، ناجی به راه خود رفت!
عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است،
از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:

" چه کسی به من کمک کرد؟؟؟ "
دانش جواب داد: " او زمان بود! "
" زمان؟؟!!! اما چرا به من کمک کرد؟؟؟!! "
دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:
" چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند! "
دیدگاه  •   •   •  1392/07/17 - 20:53
+4
be to che???!!
be to che???!!
يه سري مردا هستن
تيپ هاي سنگين خاصي ميزنن اكثرا مشكي پوشن.
اودكلن خاص ، مثلا لاليك ميزنن
قهوه رو بدون شير و شكر ميخورن ؛ تلخه تلخ !
مردايي كه سوار ماشين مشكيشون ميشن و ساعت 1 شب به بعد تنها تو خيابونا رانندگي ميكنن
در حالي كه يه آهنگ خاصو 100 بار گوش ميكنن همونايي كه تنها كافه و رستوران ميرن .
شبا تنهايي قدم مي زنن و سيگارشون رو بي تفاوت به همه چي مي كشن...
از دور كه نگاشون ميكني ابروهاشون گره خورده تو هم ، همش فكر ميكنن
ولي وقتي نزديك ميري و باهاشون صحبت ميكني با نگاه و آرامش خاصي باهات حرف ميزنن !
اينا بهترين آدما برا درد و دلن .
همونايي كه راجبه همه چيز اطلاعات دارن و نگفته ميفهمن
اما اين مردا يه زمان مثل بقيه مرداي معمولي بودن !!!
اسپورت ميپوشيدن ، با صداي بلند ميخنديدن ، فوتبال ميديدن ، چشم چروني ميكردن و ...
خلاصه عين خيالشون نبود و رنگي بودن !
تا اينكه يه روز، يكل تو زندگي شون اومد عاشق شدن زني كه زندگيشون رو عوض كرد ،
تنهاشون گذاشت و رفت !!!
از اون روز اين مردا خيلي عجيب و خاص شدن .
خلاصه اين مردا از دور خيلي خوب و جذابن ولي اگه بخواي وارد زندگيشون بشي
وقتي بهشون بگي دوست دارم ، غصه رو تو چشاشون ميبيني ... !
انتظار نداشته باش بهت بگن منم دوست دارم !!!
مكالمه هاي تلفنيشون كوتاه و مختصره و اكثرا زياد حرف نميزنن
برا قرارشون عجله و هيجان ندارن ! اين مردا ديگه خيلي سخت اعتماد ميكنن !
اگه بهشون دروغ بگي ، سعي نميكنن ثابت كنن و مچ بگيرن بلكه يه لبخند كوچيك با چشاي خمار ميزنن
و آروم پا ميشن و ميرن وقتي رفتن ديگه هيچ وقت برنميگردن .
حالا حالا ها گذشت ندارن و اصلا فكر نكن دل رحمن ... !
اين مردا بزرگترين درداي دنيا رو تحمل كردن يادت نره ديگه هر دردي براشون درد نيست
آخرین ویرایش توسط asalam در [1392/07/12 - 11:21]
دیدگاه  •   •   •  1392/07/12 - 11:20
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ