یافتن پست: #بزرگ

sasan pool
sasan pool
تاریخچه بهترین شاسی بلند دنیا یعنی شورلت بلیزر
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 16:34
+3
sasan pool
sasan pool
زنده باد هیتلر بزرگ.HI HITLER
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 16:09
+3
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
داشتیم تو حیاط شعله زرد درست میکردیم با همسایه ها اومده میگه وای شعله زرده ؟گفتم پـَـــ نــه پـَـــ آش دوغه کاسه کوچیک 1000 کاسه بزرگ 1500
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 14:47
+2
مهسا
مهسا
خــــــــــــــــــــــداوندا !!! به دل نگیر اگر گاهی" زبانم " از شُکر َت باز می ایستد!!! تقصیری ندارد... قاصر است ؛کم می آورد در برابر ِ بزرگی ات ... لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت!!! ... در دلم امّا همیشه ... ذکر ِ خیر َت جاریست...{-17-}{-17-}
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 04:38
+1
ronak
ronak
و سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت: تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین. تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد. انسان گفت: سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است. آن سی سالی که خر نخواست ، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده. و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد… و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند…!!! و پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد…!!! و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد…!!! و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند…!!! و این بود همان زندگی که انسان از خدا خواست
دیدگاه  •   •   •  1390/10/24 - 01:09
+4
sasan pool
sasan pool
همچیز در مورد کامارو.
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 21:56
+3
gamer
gamer
بزرگترين مشغله فكري كودكان ايران اينه كه چرا داداش كايكو دستمال قدرتشو تو جيب خودش نميذاشت.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 21:48
+3
ebrahim
ebrahim
واسه پسرعمه‌ی بزرگم رفتیم خواستگاری دختره با یه تیریپ بسیار فجیعی که اصلا در خاندان ما رسم نبود خیلی انتحاری در همون ابتدا اومد زارت نشست پیش پسرعمه‌م، بابام آروم بهم گفت اینا با هم دوست بودن؟ من گفتم نه ، این حرفا چیه! بعد از چند دقیقه یهو پسر عمه من کله رو انداخت پایین رفت از سالن بیرون، وقتی برگشت پدر دختره گفت کجا رفته بودی رضا جان؟ اینم گفت رفتم دستشویی دستام رو بشورم، یهو بابای من گفت مگه بلد بودی دستشویی کجاست؟!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 19:07
+4
مهسا
مهسا
بزرگی را گفتند زندگی چند بخش است ؟ گفت:دو بخش. کودکی و پیری گفتند پس جوانی چه شد؟ گفت: با عشق ساخت / با بی وفایی سوخت / با جدایی مرد
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 18:53
+3
مهسا
مهسا
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد. وقتی تخم مرغ به وسیله نیروئی از داخل می شکند ، یک زندگی آغاز می شود. تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/23 - 18:28
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ