یافتن پست: #بو

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه بودم شبها تو رختخوابم با خدا حرف میزدم بعد چشامو می بستم و میگفتم حالا تو حرف بزن !!!
نه واقعا انتظار زیادی بود که دو کلمه حرف میزدی با یه بچه تنها ؟
دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 22:28
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میگویند شیشه ها احساس ندارند اما وقتی رو شیشه بخار گرفته اتاقم نوشتم دوستت دارم غریبانه گریست...
.
.
.
بازم نوشتم دوستت دارم گریست...
دوباره نوشتم بازم گریست
نوشتم قربونت برم شیشه...دوباره گریست....
بدبخت قاطی داره کصافط روانیییییییی.....
دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 22:21
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز یه دختر پاک و نجیب رو توی پارک دیدم که با اینکه همه موهاش بیرون بود اما شالش روی کیلیپسش بود تا نامحرم کیلیپسشو نبینه ...
اصن از خوشحالی بغض گلومو گرفته بود که هنوز دخترای خوب و پاکی پیدا میشن..:D:))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 22:19
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







برای دیدن چشمانت

برای لمس دستانت

برای با تو بودن

تا قیامت صبر خواهم کرد

فرقی نمی کند امروز باشد یا در فرداها

یقین در من موج می زند که روزی با تو خواهم بود…






دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 22:08
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من که رکیک ترین فحش بابام ” دیوانه “
و مستهجن ترین حرف مامانم ” بی شخصیت ” بود شدم این!
خدایا به حق همین ماه عزیز بچمو به تو سپردم!
دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 21:58
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







برقصم
بر آپارتمان‌های چروک شهر
مثل عروسی که
حوصله‌ی شوهر تلخش را ندارد

انگور بکارم
زیرزمین‌های بایر تهران را

بخندم
مانند شوالیه‌ای
بر زانو افتاده
که خنجر می‌کشد
آخرین خنجرم را
بر تن تنگ غروب
سه تا پری نشسته بود
زار و زار گریه می‌کردن پریا ...

سارا محمدی اردهالی






دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 21:40
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه مطلب خوندم راجع به روشهای صحیح مسواک زدن
کلی توضیح داده بود بعد نوشته بود مسواک رو با "زاویه 45 درجه " روی دندونها بکشید .
من الان نقاله تو دهنمه ولی مسواکو نمیتونم حرکت بدم کمک کنید :|
دیدگاه  •   •   •  1393/03/21 - 21:31
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوس دارم روزی که میخوام بمیرم پشت فرمون باشم بعد فرمونم از اینا که بوق وسط فرمون باشه
من سکته کنم سرم بیوفته رو فرمون بگه بوووووووووووق خیلی باکلاسه :))))))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/20 - 18:46
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امشبو کاش بودی ................. دارم دیوونه میشم .....
کجایی که باز ببینی عشقت بهم ریخته .
فقط برا چند لحظه میومدی ........................
بخدا به همین چند لحظه هم راضیم .
بیای وایستی روبروم . تو چشام زل بزنی و بگی دیوونه مگه نگفتم گریه بهت نمیاد
و من باز غرق شم تو چشات ...........................................
و باز مثل اون روزا به دروغ بگی : بخند تا دنیای من زیباتر بشه . آخه تو دنیای منی
میدونی عاشق این جمله ت بودم .
بیا لامصب . بیا و باز به دروغ تکرارش کن
دیدگاه  •   •   •  1393/03/20 - 18:28
+3
محمد
محمد


گاهی  باید نبخشید  کسی را که  بارها و بارها  اورا  بخشیده ای...!



  باید سرد شد..... 



 باید رها کرد و رفت!  تا بداند اگر مانده ای  رفتن را هم بلد بودی!


دیدگاه  •   •   •  1393/03/20 - 16:33
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ