پاتوق دانشجویان ایران - جستجو در پست ها

کاشکی حاجی فیروز سرزمین من وقتی میخواند....
ارباب خودم بز بزه قندی...
ارباب خودم چرا نمیخندی؟...
دلش راست راستکی خوش بود!!
آنوقت شاید او هم مثل بابا نوئل سرزمین غریبان ...
بجای گـــــــــــدایی...به بچه ها کادو میداد!!!!

دیدگاه •

•

• 1390/12/27 - 15:10

+6

آرزویم این است ...

نرود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز
و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آن که تو را می خواهد
و به لبخند تو از خویش رها میگردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه، که دلت می خواهد

سال نو بر همه مبارک

23 دیدگاه •

•

• 1390/12/27 - 14:39

+6

آخرین 5 دیدگاه · نمایش همه »

M*M

شاید اینطوری خودت حرص نخوری ولی شاید بقیه رو حرص بدی!!!؟؟؟

1390/12/28 - 13:00

سیاهه ای از آسمان

نخورید عزیزانم..حرص نخورید...برا پوستتون ضرر داره...ی مدت صبر کنید بابام چلو کبابی بزنه کباب میفرستم کباب بخورید... {-44-}

1390/12/28 - 13:08

M*M

زحمت نکش عزیزم!!رامین چلوکباب میاره برامون!!
سالم هم هست ساخت خودشونه!!!

1390/12/28 - 13:12

سیاهه ای از آسمان

{-38-} پس یعنی کار بابام نمیچرخه؟!!!
{-38-} یعنی ما فقیر میشیم؟!!!!
{-38-} یعنی همه چلو کباب ها رو خودمون باید بخوریم؟؟؟!!!
...................
آخی مدینه گفتی و کردی کبابم {-60-}
کجاست این رامین دلم براش تنگ شده {-31-}
...........................
حالا پیش همین خودمون جمیع دوستان یونی بمونه ها...نیست من و رامین همش در حال حرف زدنیم...هی نوشابه ها رو سوا سوا و رنگی باز میکنیم واسه هم {-7-}

1390/12/28 - 13:15 ( لايک توسط 1 کاربر )

M*M

متاسفم!!
الان بازار این کار دست رامینشونه!!
منو دایی هم نوشابه هارو باهم بازمیکنیم!!!
نه سوا سوا!!

1390/12/28 - 13:49 ( لايک توسط 1 کاربر )

ronak

در اعترافای باحال

گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم:
من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم ! دیگه دوستت ندارم .....
وچقدر دلم میخواهد بشنوم:
کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری ..... مگه دست خودته ؟
رفتن به این راحتی نیست !
اما .... نمیدانم چه حکمتیست که آدمی ؛ همیشه اینجور وقتها
میشنود :
به جهنم ..

دیدگاه •

•

• 1390/12/27 - 13:18

+6

saman

بچه ها نزدیک عید لایک {-20-}

میخام

دیدگاه •

•

• 1390/12/27 - 13:08

+3

behzad

بله اينم بچه داري !!1! به سبك دهات

دیدگاه •

•

• 1390/12/27 - 12:54

+2

Alireza

در ...نمکدون...

فقط یه زن ایرانی
درباره زندگی دخترش میگه: شوهرش خیلی خوبه همش میبرتش مسافرت و تو خونه هم خیلی کمکش میکنه حتی پوشک بچه را هم خودش عوض میکنه ، دخترم خوشبخت شد واقعا!
درباره زندگی پسرش میگه:بیچاره هر چی پول در میاره باید خرج سفرهای خانم کنه!
از سر کار هم که خسته میاد خونه خانمش کلی ازش کار میکشه حتی زورش میاد پوشک بچشو خودش عوض کنه، پسرم بد بخت شد واقعا!!!

دیدگاه •

•

• 1390/12/27 - 10:26

+5