یافتن پست: #بچه

vahid
vahid
باباهه (حواسش نبود که کلاهش سرشه) به بچه اش ميگه برو کلاه من را بيار. بچه ميگه: کلاهت که رو سرته! باباهه ميگه: اه...پس... نمي خواد بري بياريش!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 22:27
+6
ebrahim
ebrahim
بچه ها میخوام یه چیز خیلی مهم رو بهتون بگم ولی قول بدید که به راهنمایی هایی که داده شده عمل کنید: . . . ... . ... ... . . قول دادین ها!!!!!! . . . . . . . . . 1.باید یه حرف مهمی رو بهت بگم، به شماره 5 نگاه کن 2.برای دونستن جواب شماره 11 رو نگاه کن 3.لازم نیست ناراحت بشی، شماره 15 رو نگاه کن 4.آروم باش، ناراحت نشو، شماره 13 رو نگاه کن 5.اول شماره 2 رو نگاه کن 6.اینقد عصبی نباش،شماره 12 رو نگاه کن 7.میخواستم بگم که خیلی دوست دارم اگه لایک کنی!! 8.چیزی که من میخوام بگه اینه که.... باید 14 رو ببینی 9.یه کم تحمل داشته باش، شماره 4 نگاه کن 10.برای بار آخر ، به شماره 7 نگاه کن 11.امیدورام که خیلی ناراحت نشده باشی، 6 رو ببین 12. معذرت میخوام،ولی باید 8 رو نگاه کنی 13.ناراحت نشو دیگه، 10 رو نگاه کن 14.نمیدونم چه جوری بهت بگم، ولی باید 3 رو نگاه کنی 15.حتما خیلی ناراحت شدی، ولی ناراحت نباش، به شماره 9 نگاه کن
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 21:57
+1
Masiha
Masiha
بچه دار شدن متعدد و عجیب یک زوج جالب ! + عکس [لینک]
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 19:17
+2
سحر
سحر
سلام بچه ها
2 دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 18:27
+1
vahid
vahid
دختر خاله ام معلّم بود. می گفت یه بار تو امتحان جغرافیا سؤال دادم: "آیا می دانید طولانی ترین رود ایران چه نام دارد؟"
یه شاگرد هم تو ورقه اش نوشته بود "بله".
پ.ن: نمره شو داده بود به بچه.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 16:04
+2
vahid
vahid
دختر خاله ام معلّم بود. می گفت یه بار تو امتحان جغرافیا سؤال دادم: "آیا می دانید طولانی ترین رود ایران چه نام دارد؟" یه شاگرد هم تو ورقه اش نوشته بود "بله". پ.ن: نمره شو داده بود به بچه.
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 14:06
+1
vahid
vahid
بگذار بدانند خوشم مي آيد
از بوسه و لبخند خوشم مي آيد
تصميم گرفته ام لبت را بخورم
من بچه ام از قند خوشم مي آيد !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 01:43
+5
vahid
vahid
هميشه به من ميگن مثل بچه آدم رفتار كن * من نميدونم مثل هابيل باشم يا مثل قابيل
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 01:37
+4
vahid
vahid
به سبچه که بودیم بستنیمان را گاز می زدند قیامت به پا می کردیم! چه بیهوده بزرگ شدیم... روحمان را گاز می زنند می خندیم !
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 00:57
نیوشا
نیوشا
عجب رسم عجيبي ... بچه که بوديم ؛ از تکليف مي ترسيديم ! بزرگ شديم از بلاتکليفي... !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/10 - 00:10
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ