یافتن پست: #بچه

melika
melika
چند سال پیش خونمون دزد اومد، اعتراف میکنم هیچکی مثل دزده تا حالا بابامو اسکل نکرده بود! بابام دیده دزده بچه مچس تا وسطای کوچه  دنبالش میدوئه دزدم فرار میکنه، یه لحظه دزد وایمیسه بابامم وایمیسه، بعد یهو دزده میدوئه دنبال بابام و بابامم د فرار! دزده اینقدر دنبال بابام میکنه تا بابامو میکنه تو خونه و در و میبنده!!!

آخرین ویرایش توسط melika19 در [1392/10/2 - 10:47]
دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 10:46
+6
melika
melika
اعترافه یکی از بچه ها
اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت، یه روز که طرف اومده بود عربده کشی تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام، رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو نه نگاه بم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد ، منم سه پیچش شدم ، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه
دیدگاه  •   •   •  1392/10/1 - 20:34
+6
melika
melika
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای ...
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
دیدگاه  •   •   •  1392/10/1 - 20:00
+5
mohammadsh91
mohammadsh91
سلام بچها من ی عمل سخت دارم تواین ماه برام دعاکنید
6 دیدگاه  •   •   •  1392/10/1 - 17:27
+6
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
#وقتي مابچه هاي پاتوق يلداميگيريم توسايت حالا بياين بگين كدومين:d
1 دیدگاه  •   •   •  1392/09/30 - 17:51
+5
AmirAli
AmirAli

یه غمی هست که بچه های آخر بیشتر درکش می کنن


غم به مرور زمان کم شدن آدم های سر سفره !

دیدگاه  •   •   •  1392/09/30 - 13:12
+10
AmirAli
AmirAli

یه سوالی ذهنمو مشغول کرده، بچه هایی که از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۹ به دنیا میان


دهه چندی حساب می شن؟


باید چطوری خطابشون کرد؟


دهه صفری؟ دهه جدید؟ شروعی دوباره؟


دهه ناشناخته؟ تغییر را احساس کنید !؟

دیدگاه  •   •   •  1392/09/30 - 13:11
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بچه ها فعلا تا بعدا
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:35
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگه بچه ها لیوات بشکنن: ای دست و پا چلفتی!
اگه مامان بشکنه: قضا بلا بود!
اگه بابا بشکنه: این لیوان اینجا چکار می کرد!
3 دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:31
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن


سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن



لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟



آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه افتادن



با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن



من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن


عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن!!

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:11
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ