یافتن پست: #بچه

`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO

گفتگوی دو دختر پای تلفن:


 


سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم… می بینمت خوشگلم… بوس بوس بوس


 


گفتگوی دو پسر پای تلفن:


 


بنال… بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر


 


بعد از قطع کردن تلفن :



دخترها:


واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد



پسرها:


بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه!!=))
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 17:47
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
راستی بچه ها میدونستین با زدن دکمه ی F۱۳ میتونین رنگ تم سایت رو عوض کنین؟
نه خدایی الان داری دنبال F۱۳ میگردی؟؟!!
نچ نچ نچ نچ نچ..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 15:43
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
معلم :بگو ببینم در خیبر رو کی شکست؟
بچه محصل با گریه :آقا بخدا ما نشکستیم..!
معلم به ناظم مدرسه :میبینی وضع این بچه رو؟
ناظم :آقای معلم من خونواده این بچه رو میشناسم بچه خوبیه مطمئنم این نشکسته...!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 14:56
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه :بابا من برای چی بدنیا اومدم؟
بابا :تو بدنیا اومدی تا زیباییهای این دنیا رو ببینی، عاشق بشی، بگی، بخندی، محبت کنی، لذت ببری،
بچه :بابا؟
بابا :بله!
بچه :ببند!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 14:52
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ 6 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺁﻳﭙﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ!
.
.
.
.
ﻣﻦ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﺁﺭﺯﻭﻡ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﻩ ﭼﺮﺥ ﺧﻴﺎﻃﻴﺶ ﺭﻭ ﻳﻪ ﺩﻭﺭ
ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﻢ. {-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 14:10
+5
محمدحسین بیت حردان
محمدحسین بیت حردان
سلام من حرف دلم را با شما می گویم ،از استاد بد اخلاق خوشم نمی اید چون در کلاس  همه بچه ها بی حال می شویم ، نمی دانیم چرا.....{-38-}
دیدگاه  •   •   •  1392/09/1 - 10:39
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بــــرای چشمانـــم نـمـــاز بــاران بـخــوان

بغض کرده ... ابـــریست... امـــا نمــی بــــــارد
شب خوش بچه ها{-60-}{-60-}
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 23:06
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه ی فامیلمون 6 سالش بود خورده بود زمین گفتم بیا بوسش کنم خوب شه برگشته میگه نمیخاد تو زندگی زخمایی هس که فقط ی نفره خاص باید بوس کنه تا خوب شه!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 15:17
+2
Sajad Ghorbani
Sajad Ghorbani
بعضی از درس هایی که توی خانواده یاد گرفتیم: بهداشت: اگه می‌خواید همدیگه رو بکشید برید بیرون؛ الان اینجا رو تمیز کردم! منطق: به خاطر اینکه من میگم! آینده نگری: اگه از تاب بیفتی، محاله ببرمت خرید! آداب اجتماعی: وقت غذا، دهنت رو ببند! اصلاح رفتار: مثل بچه آدم رفتار کن! انتظار: بذار برسیم خونه ....! کنایه: گریه می کنی؟ الان یه کاری می کنم واقعا اشکت در بیاد! ژنتیک: یه اخلاق خوب داری؛اونم به من رفته! دانش و خرد: وقتی به سن من برسی، می‌فهمی! عدالت: امیدوارم یه بچه گیرت بیاد عینِ خودت...گُـــه!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/30 - 14:07
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

کارمند داروخونه می گه:

دیب دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: دیب

دیگه. این ورش دیب داره،

اون ورش دیب داره.

کارمنده می گه: والا ما

تا حالا دیب نشنیدیم.

چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب،

دیب!

طرف می‌بینه نمی فهمه،

می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد می پرسه: چی

می‌خوای عزیزم؟

میگه دیب












سریع برو



ادامه مطلب نمیمیری که خوبه حالا با پای خودت نمخوای بری کامپیوترت میره !!!




رئیس می پرسه: دیب دیگه


چیه؟


یارو می گه: بابا دیب


دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.



رئیس داروخونه می گه:


تو مطمئنی که اسمش دیبه؟



یارو می گه: آره بابا.



خودم دائم مصرف دارم.


شما نمی‌دونید دیب چیه؟انتونینی تو نمیدونی؟؟؟؟؟؟؟

حالا


رئیس هم هر کاری می‌کنه،



نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.



یکی از کارمندای داروخونه



میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.



فکر کنم بفهمه

این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.



رئیس داروخونه که خیلی



مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع




برش داره بیارتش.




می‌رن اون کارمنده رو




میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟



یارو می گه: دیب!



کارمنده می گه: دیب؟



یارو: آره.



کارمنه می گه: که این



ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟



یارو میگه: آره،

همونه.




کارمند میگه: داریم! چطور




نفهمیدن تو چی می خوای!؟

همه خیلی خوشحال شدن که



بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد.




کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی




یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون

کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟




کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟


دیب دیگه



چیه؟




می گه: بابا همون که این




ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!




رئیس شاکی می شه و می

گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟




کارمنده می گه: تموم شد.








آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!

.

.

.

*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه
هه ه ه ههههههههههههههههههههههههههههههههه
دیدگاه  •   •   •  1392/08/29 - 15:36
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ