یافتن پست: #بچه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه ای انگشتش رو کرده بود تو دماغش، بهش نگاه کردم گفتم تو مهد کودک چی بهت یاد دادن؟ میگه به تو چه… تو دانشگاه بهت یاد ندادن تو کار دیگران دخالت نکنی؟؟؟ <img src=" class="wp-smiley" />
دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 20:12
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم زمانی که بچه بودم فکر میکردم مرغ ها هنگام خوردن آب دارن خدا رو شکر میکنن
نگو که میخوان آب بره پایین.
دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 20:01
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یادتونه بچه که بودیم تا توى یه جمعى میرفتیم حوصله نداشتیم


خجالت میکشیدیم بابا مامانمون میگفتن:سلام کردى به عمو؟


ما هم مثل خر تو گل میموندیم!


یهو طرف به دروغ میگفت: بعععععله،سلامم کرد پسر گل!!


عاشق این آدما بودم،دمشون گرم !!

دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 19:08
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کیا اون آب پاش انگشتری ها رو یادشون میاد؟
همونا که باهاشون صورت همه بچه های مدرسه رو خیس میکردیم…
دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 19:06
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آقایادتونه بچه که بودیم یه برنامه کودک میداد بچه ای بود یه ساعت داشت که زمان ومتوقف میکرد. همیشه آرزوم این بود یکی میداشتم هی موقع امتحانام زمان ومتوقف میکردم. دهه۶۰-۷۰ کیا یادشونه؟؟؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:58
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

بچه که بودم عاشق اون لحظه ای بودم که مهمونا میرفتن …


بعد با سرعت باد میومدم میوه ها و شیرینی های تو بشقابشونو میخوردم

دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:53
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کی از سرگرمی های من اینه که

به بچه های کوچیک فامیل

که میان خونمون بگم:

مامانت رفت خونشون!!!

ولت کردن!!!

بعد گریه کردنشو نگاه کنم

روانی هم خودتی :))
دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:30
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی! میگفت: شما… مام میگفتیم: ما؟ میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو عقبتر بشین! مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر! آقا مام تا نزدیکیهای در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..! یعنی یه همچین اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما..!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/20 - 13:00
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر بچه بودیم اون موقع ها شماره ها روی تلفن نمی افتاد !
زنگ میزدیم مزاحم میشدیم
یه بار زنگ زدم یه دختره گوشی رو برداشت ، منم فوت میکردم !
دختره گفت ، خوب حالا من با فشار دادن یک دکمه …..
آقا ما هم از ترسمون سریع قط میکردیم !
یه همچین اسگل هایی بودیم ما !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/20 - 13:00
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه کـــه بــودیم یکی از تفریحات سالم ما این بود:
که پنکه رو خاموش میکردیم,
یکم که سرعتش کم میشد, با انگشت پَره هاشو نگه میداشتیم
دیدگاه  •   •   •  1393/09/20 - 12:45
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ