یافتن پست: #بی

محمد
محمد

امشب یک جمله ی تلخ مهمان من باش !

بگذار یادم نرود


که مرا در شبی رو به انتهای زمستان


به هیچ خدایی نسپردی و رفتی !
دیدگاه  •   •   •  1394/04/18 - 09:55
+4
محمد
محمد

چنان ﭼﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﻢ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ


که ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺗﻠﺦ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ …
دیدگاه  •   •   •  1394/04/18 - 09:54
+3
محمد
محمد

پشت آن پنجره ی رو به افق،

پشت دروازه ی تردید و خیال،

لابه لای تن عریانی بید،

لابه لای شاخ و برگ های خزان،

من در اندیشه ی آنم که تورا وقت دلتنگی خود دارمو بس!
دیدگاه  •   •   •  1394/04/18 - 09:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







دختردار که شدم بهش یاد میدم:

شخصیت عشقشو با پولش نسنجه...

یه ماشین مدل بالا دید عشقشو یادش نره...

الکی قهر نکنه تا عشقش ازش خسته شه...

دخترم به دنیا اومده که آرامش بده نه آرامش بگیره...

یادش میدم وقتی به عشقش دل داد دیگه در دلشو ببنده و به کسی اجازه نده بیاد تو...

یادش میدم بوسیدن پیشانیش با عشق خیلی بهتر از بوسیدن لباش با هوسه...

دخترم که به دنیا اومد خانوم بودن رو یادش میدم






2 دیدگاه  •   •   •  1394/04/16 - 15:40
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




کاش میشد بچگی را زنده کرد
کودکی شد ، کودکانه گریه کرد
شعر ” قهر قهر تا قیامت ” را سرود
آن قیامت ، که دمی بیش نبود
فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟
کاش میشد ، بچگانه خنده کرد
دیدگاه  •   •   •  1394/04/11 - 17:19
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







اصن چه معنی داره پسر بیاد التماس و خواهش تمنا ؟
پسر که یه دختر رو دوست داره باس همین جوری ورش داره ببره ^_^
این خانوم واس ماس یعنی کلش واس ماس ;)






دیدگاه  •   •   •  1394/04/11 - 17:17
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بهونه که می گیره

نق که میزنه

بی حوصله که میشه

یعنی دل تنـــگه

قهر که می کنه

لوس که میشه

یعنی بی تابه

یعنی کم دارتت

به همین سادگی!!!

زیاد پیچیده نیست

فهمیدنِ حالِ زنی که عــاشق شده...
دیدگاه  •   •   •  1394/04/7 - 19:37
+3
محمد
محمد

هیــــــس!ساکتــــ
فریـــــــادت را بی صدا کن

بــــــغضت را نوش جان کن

و اشکــــــــ هایت را پنهان

اینجا هیچـــکس به فکر دیگری نیست

همه در تـــــــــــکاپوی خواسنه های خویش هستند

و برای رسیــــــــــــــدن به مرادشان از تو هم می گذرند

شکـــــــ نکـــــن


 
دیدگاه  •   •   •  1394/04/7 - 18:45
+2
محمد
محمد
در دلِ من چیزیست، مثلِ یک بیشه ی نور

مثلِ خواب دمِ صبح



و چنان بی تابم


که دلم می خواهد، بدوم تا تهِ دشت


بروم تا سرِ کوه


دورها آواییست که مرا می خواند...


 
دیدگاه  •   •   •  1394/04/7 - 18:40
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هرگز نمی توانی سن یک زن را از او بپرسی !
چرا که او هم نمی داند ؛
سنش با شب هایی که بغض کرده و گریسته چقدر است ...
11 دیدگاه  •   •   •  1394/04/6 - 18:50
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ