یافتن پست: #بی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت... گلی شد. و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود، ولی نشد... بعدها هر چه شستمش پاک نشد؛ حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت! آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت: "این لباس چِرک مرده شده!" گفت: "بعضی لکه ها دیر که شود، می میرند؛ باید تا زنده اند پاک شوند!" چرک مُرده شد... و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت! بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید! حواست که نباشد لکه می شود؛ لکه اش می کنند! وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری، می شود چرک... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است، تا زنده است، باید شست و پاک کرد...!
.
.
داستان کوتاه: شلوار سفید
احمد شاملو
دیدگاه  •   •   •  1394/03/21 - 16:27
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



گاهی

دلم بی هوا ، هوایت را می کند

هوای تو ، تویی که هیچ وقت هوایم را نداشتی
دیدگاه  •   •   •  1394/03/21 - 16:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﯽ ...

ﻧﻤﯿﺸــــﻮﺩ ...!

ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ ...

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﺑـﻮﺩﻥِ

" ﺧـــــــــﻮﺩﺕ "

ﻫﻢ ﭘـُﺮ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ !

ﭼﻮﻥ

" ﺗــــــــﻮ "

ﺩﯾﮕﺮ ...

" ﺗـــــــﻮ "ﯼِ ﺳﺎﺑﻖِ ﺭﻭﯾـﺎﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘــــــــــﯽ ...!
دیدگاه  •   •   •  1394/03/21 - 15:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من همینم..
من شبیه رویاها نیستم
نه شبیه پرنسس های دیزنی لند
من شبیه واقعیت ام
شبیه زنی که گاهی دست های خیسش را
با دامنش پاک میکند و اشک هایش را با سراستینش
نه چشمان ابی دارم
نه کفش های پاشنه بلند
همیشه موهایم بلند نیست
همیشه ناخن هایم لاک زده نیست
نگران پاک شدن رژ لبم نیستم
در حال نقاشی اینده ام هستم.
و به کسی کاری ندارم من زندگی اینده ام را می خواهم با خوبی هایم بسازم
ب همین راحتی..
من همینم.....
دیدگاه  •   •   •  1394/03/21 - 15:11
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
http://s6.picofile.com/file/8192988534/VID_20150502_WA0003.mp4.html
کلیپ قشنگیه ببینین
دیدگاه  •   •   •  1394/03/20 - 15:40
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خاطره ها هیچوقت از بین نِمیرن. تو ضمیر خودآگاهمون می مونن، حتی اونایی که فکر می کنیم برای همیشه فراموشِشون کردیم.
گاهی وقتا یه حرکت،یا یه تصویر کافیه تا دوباره به واقعیت بدل بشن.

" جیان ریکو کاروفیگلیو "
دیدگاه  •   •   •  1394/03/20 - 13:55
+1
محمد
محمد


همیشه هم قافیه بودند “سیب” و “فریب”


همه با هم میگوییم سیب و دوربین های عکاسی را فریب میدهیم


تا پنهان کنیم آن اندوه موروثی را پشت آن لبخند مصنوعی !


دیدگاه  •   •   •  1394/03/18 - 01:12
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یی تو بیچاره اند واژه هایم ...

بارانی و

خیس و لغزنده ..
دیدگاه  •   •   •  1394/03/17 - 15:50
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بی رحمند شعرهایت ...

بیرحم تر از خاطره هایت حتی ..
دیدگاه  •   •   •  1394/03/17 - 15:50
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻭﻗﺘـــــﯽ ﺍﺯ ﯾـــــﻪ ﻧﻔﺮ ﻣﯿـــــــﺮﻧﺠﯽ
ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕــــﯽ ﺑﺨـــــﺸﯿﺪﯾﺶ
ﯾﻪ ﭼــــﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟــــﺖ ﻣﯽ ﻣـــﻮﻧﻪ
ﮐﯿـــــــﻨﻪ ﻧﯿـــﺴﺖ ...
ﯾﻪ ﺟــــــــﺎﯼ ﺯﺧـــــﻤﻪ ...
ﯾﻪ ﭼﯿــــــﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿـــــــﺬﺍﺭﻩ ...
ﺍﻭﺿـــــــﺎﻉ ﻣﺜﻞ ﻗﺒــــﻞ ﺑﺸــــﻪ !...
ﻫـــــﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨــــﯽ
ﻭ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ
... ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ ...
ﺑﯽ ﻓﺎﯾـــــــﺪﻩ ﺳﺖ!
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳـــــﻂ ﺍﺯ ﺑﯿــــﻦ ﺭﻓﺘـــــﻪ
ﯾــــﻪ ﭼﯿـــــــﺰ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﻣﺜـــــــﻞ
"" ﺣـــــــــﺮﻣـــــﺖ ""
دیدگاه  •   •   •  1394/03/17 - 15:49
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ