یافتن پست: #تلخ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پیری میگفت : اگر میخواهی جوان بمانی درد دلت را به کسی بگو که دوستش داری و دوستت داره ... گفتم ؛ پس چرا تو پیر شدی ؟؟ پیر لبخند تلخی زد و گفت : دوستش داشتم دوستم نداشت !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 20:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تلخ است ،

همه فکر کنند سرت شلوغ است ،

و تنها خودت بدانی چقدر

تنـــهایی ...




دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 17:24
+2
nazli
nazli


ته ریش،ادکلن تلخ،بازوی عضله ای،قد بلند،پیراهن چهار خونه،استین تا خورده،یقه باز,



دخترا يه نفس عميق بکشين و خونسرد باشین


دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 01:52
+6
roya
roya

چقدر احمقانه هست !!!!

از یک قهوه تلخ انتظار فال شیرین داشتن

 

121.jpg

دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 16:12
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



مادرم دست به بالشم می کشد
نگاه معنــــــــــی دارش ...
جواب میدهم لیـــــــــــــــــــــــــــــوان آب...
لبخند تلخی میزند و می گویــــــد
لیوان پر از آب را باورکنم یا چشمان قرمزت را ؟؟؟


دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 17:49
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



اگه الان تو این جاده بودی، دوس داشتی كدوم آهنگ رو گوش بدی؟
نظر من : چشمای منتظر به پیچ جاده ..

دلهره های دل پاک و ساده

پنجره ی باز و غروب پاییز

نم نم بارون تو خیابونه خیس

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من میکوبه

سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه ...





دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 16:15
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک و ساده پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک وساده پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس تو ذهن کوچه های آشنایی پر شده از پاییز تن طلائی تو نیستی و وجودم و گرفته شاخهء خشک پیچک تنهایی

دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 21:43
+4
xroyal54
xroyal54
ﯾــﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺯﻡ ﻣﯿﭙــﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑــﺎﺑــﺎﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﯾﺎ ﻣـﺎﻣــﺎﻧﯽ؟!

ﻣﻨــﻢ ﻣﯿﮕﻔﺘـﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧــﯽ!!!

ﺑﯿــﭽﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭﻡ ﯾﻪ ﻟﺒــﺨﻨﺪ ﺗﻠﺦ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ خجالت ميكشيد ﺟﻠــﻮ ﻫﻤﻪ :(


ﺍﻟــﺎﻥ ﻣﯿﻔﻬــﻤﻢ ﭘــﺪﺭ ﻫــﻢ ﻧﻪ ﺗﻨﻬــﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣــﺎﺩﺭ.. ﺑﻠــﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ

ﺍﻭﻥ ﺯﺣﻤــﺖ ﻣﯿﮑــﺸﻪ.. ﻭ خسته ميشد ﺗــﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺯﻧﺪﮔــﯽ
ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷــﻦ ...




ﺑﻪ ﺳــــﻼﻣﺘــﯽ ﻫﻤــﻪ ﺑــﺎﺑــﺎﻫــﺎﯼ ﺯﺣﻤـﺖ ﮐﺶ و مهربون ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 00:00
+10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

در نیست


              راه نیست


شب نیست


                   ماه نیست


نه روز نه افتاب


ما بیرون زمان ایستاده ایم


با دشنه تلخی در گرده هایمان


هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید


که تاریکی به هزار زبان در سخن است


در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای


و نوبت خویش را انتظار می کشیم بی هیچ خنده ای

دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 22:00
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند

معنای کور شدن را گره ها میفهمند

سخت بالا بری ساده بیایی پائین

قصه تلخ مرا سرسره ها میفهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

چشمها بیشتر از حنجره ها میفهمند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 21:52
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ