یافتن پست: #تمام

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تا حالا دقت کردین دقیقا همون زمانی که می خوای یواشکی و بی سر صدا راه بری ،
تمام استخون های بدنت شروع می کنن به شکستن !
اعمم از پا ، گردن ، لگن ، قولنــج و ...!!
البته اگر لق بودن سرامیک و موزاییک های زمین رو در نظر نگیریم !!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 22:47
+4
be to che???!!
be to che???!!
يه پسر ايده آل

 

بايد وقتي حسودي ميكني بغلت كنه و بگه من فقط مال توام ديوونه

 

وقتي دستشو ميگيري چند لحظه يه بار دستاتو فشار بده كه بفهمي حواسش بهت هست.

 

يه پسر ايده آل بغلش بايد بوي آرامش بده نه هوس.

 

وقتي ميبينتت اول لپتو بوس كنه و سرتو روي سينش بذاره.

 

يه پسر ايده آل با تمام وجود دوستت داره.

 

يه پسر ايده آل وقتي كسي و دوست داره ميدونه كه به يه نفر تعلق داره و دنبال هرزگي نميره.

 

يه پسر ايده آل بايد مرد باشه.

 

سلامتي همه ي پسراي ايده آل...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 18:17
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلت كه گرفته باشد...

شادترین آهنگ ها، برایت روضه خوانی میكنند

شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخَت می كشند

و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست

دلت كه گرفته باشد...

نقض میشود همه ی قانون ها

دل كجـــا... قانون كجـــا

مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ

میگذاری تار شود این خاطره ها

اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد !!

میشود مثل روز ِ اول

میشود خاطره های ناب

زخمها تازه میشود باز ..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 18:08
+4
saman
saman
روزی شخصی پیش روانپزشکی رفت وگفت اقای دکتر مدت هاست غمگین و دلشکسته ام هیچ چیز مرا شاد نمیکند پزشک لبخند زد وگفت کافی است یک بار برای دیدن نمایش دلقک سیرک به انجا بروی تمام غصه هایت را فراموش می کنی مرد لبخند تلخی زد و گفت اقای دکتر من همان دلقکم واتاق را ترک کرد......
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:29
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
وقتی تو هستی تمامی جهان با تو است ، و وقتی تو نیستی فقط درماندگی و غم با من است .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 17:10
+1
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

هر کجا که هستی بلوتوث قلبت رو روشن کن تا تمام وجودم رو برات سند کنم .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/2 - 16:18
roya
roya
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست،
اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست،
آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست.
ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ،
غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 21:45
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول

که اول ظلم را می دیدم

جهان را با همه زیبایی و زشتی

بروی یکدگر ویرانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم

نخستین نعره مستانه را خاموش آندم

بر لب پیمانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که می دیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین

زمین و آسمان را

واژگون مستانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

نه طاعت می پذیرفتم

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده

پاره پاره در کف زاهد نمایان

سبحه صد دانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان

هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو

آواره و دیوانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان

سراپای وجود بی وفا معشوق را

پروانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

بعرش کبریائی با همه صبر خدایی

تا که می دیدم عزیز نابجائی ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد

گردش این چرخ را

وارونه بی صبرانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که می دیدم مشوش عارف و عامی ز برق فتنه این علم عالم سوز مردم کش

بجز اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری

در این دنیای پر افسانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

چرا من جای او باشم

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد

وگرنه من جای او چو بودم

یکنفس کی عادلانه سازشی

با جاهل و فرزانه می کردم

عجب صبری خدا دارد! عجب صبر
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 21:29
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

برای تو از تمام گل های سرخ هستیم چیدم و دست هایم از خارهای وحشی زخمیت ، و تو باز هم می گویی کم است .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:34
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رنگ بخشیدم به حروفِ صدادار:

آ: سیاه ، اُِ: سفید، ای: قرمز، اُ: آبی، او: سبز

به حروف بیصدا، شکل و حرکت دادم

و بر خود بالیدم از این که، یک روز یا شاید روزی دیگر،

با ضرباهنگ‌های غریزی، فعلی شاعرانه‌ ابداع کنم

که همه‌ی معانی را بدهد،

ترجمه‌اش را برای خویش نگاه داشته‌ام

در ابتدا این یک تمرین بود.

تمامِ سکوت‌ها را می نوشتم، تمامی شب‌ها را،

از غیرقابلِ توصیف، یادداشت برمی داشتم.

و سرگیجه‌ها را ثابت نگاه می داشتم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/1 - 18:07
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ