korosh
خدا ما رو برای هم نمی خواست / فقط می خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ما ، مال ما نیست / فقط خواست نیمه مون و دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ / خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی خواست / خودت دیدی دعامون بی اثر بود . . .
.
fingliiiiiiii
* به سلامتي کسي که وقتي بردم گفت :
اون رفيــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتي باختم گفت : من رفيـــــــــــــــــــــــــــقتم ......
*به سلامتي درياچه اورميه...
نه بخاطر اينكه مظلومه فقط به خاطر اينكه هيچ وقتي اجازه نداد كسي توش غرق بشه...
*به سلامتي اون بچهاي که شيمي درماني کرده همه ی موهاش ريخته،
به باباش ميگه بابا من الان شدم مثل رونالدو يا روبرتو کارلوس؟
باباش ميگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تيپ تري ....
*به سلامتي همه اونايي که خطشون اعتباريه ولي معرفتشون دايميه!
*به سلامتي اونايي که به پدر و مادرشون احترام ميذارن و ميدونن تو خونه اي که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نميشوند .
*به سلامتي همه باباهايي که رمز تموم کارتهاي بانکيشون شماره شناسنامشونه...
*به سلامتي مادر که بخاطر ما هيكلش به هم خورد.
*به سلامتي کسي که ديد تو تاکسي بغليش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن....!
* به سلامتي بيل!
که هرچه قدر بره تو خاک، بازم برّاقتر ميشه.
* به سلامتي سيم خاردار!
که پشت و رو نداره
* به سلامتي اوني که بي [!]، ولي ناکس نيست
* به سلامتي اوني که باخت تا رفيقش برنده باشه
* به سلامتي آسمون که با اون همه ستاره اش يه ذره ادعا نداره
در حالی که يه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو سرويس کرده
*به سلامتی اون پسری که وقتی تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی... انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی
* به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...*
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن...
* به سلامتی مداد پاک کن
که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...
* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست
ولی هنوزم شکستن بلد نیست...
*به سلامتی مادر...
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه...
*به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن
* گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پايين مي اندازي؟ گفت :ستاره چشمک ميزند، نميخواهم به خورشيد خيانت کنم..........
به سلامتي همه اونايي که مثل گل آفتابگردان هستند
nazli
حکایت آغوشی که سرد شد؛
لبخندی که خشک شد؛
و اشکی که فرو ریخت…
حکایت دردهایی که به هیچکس نباید در موردشون چیزی گفت.
حکایت چشمانی که همیشه خیس هستن و باید پنهونشون کنم.
حکایت تمام حرفهای ناگفته ای که باید فرو بدم
حکایت اینهمه غمی که داره روی هم تلنبار میشه و انگار حکمتیه که هیچوقت تموم نشه.
حکایت خشمی که نمیتونم فریادشون کنم.
حکایت بغضی که نمی[!]…
حکایت من که باید تنها با این همه مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم کنم.
و مهم تر از همه حکایت تویی که دیگر نمیشناسمت
♥ نگار ♥
بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی! سکوت کنی!
فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری!
تموم که شد بغلش کنی و اروم. در گوشش بگی
با من نجنگ ، من دوست دارم . . .