یافتن پست: #تنهایی

پاراگلایدر
پاراگلایدر
این روزها داستانهای محبوبم آنهایی است که هیچ جور روی پرده سینما جای نمی گیرد. انگار آنقدر بزرگ و عمیق است که در هیچ پرده ای ، هیچ فکری، هیچ تخیلی جا نمی گیرد. یک شخصیت مستقل خاص دارد برای خودش. این روزها . فقط کلمه . فقط فکر. نه موسیقی هست نه اشک نه نگاه. فقط این کلماتند که توی ذهنت نقش می بندند تا داستان تو را باز بگویند. داستانی که فقط خاص توی خواننده است. کسی هست بتواند مسخ را بر روی پرده بیاورد؟ کسی هست خشم و هیاهو را بسازد آن طور که فالکنر تو را منقلب می کند؟ اصلا کسی را توان این هست که صد سال تنهایی را بر روی پرده سینما ببیند؟ ولی من هنوز سینما را دوست دارم. هنوز ساعت۵ صبح بیدار می شوم و در شور برنده شدن "جدایی نادر از سیمین" بالا و پایین می پرم و برای پیمان معادی عزیز ذوق می کنم. هنوز موسیقی فیلمهاست که توی ذهنم می ماند و نگاه خاص آن لحظه عاشقی. هنوز دوست دارم داستانهای محبوبم رافیلم کنند و من ببینمشان. هنوز نمی دانم کدامشان بهترند. انگار تنها می دانم باید داستانها را شنید. خواند . دید. انگار این حکایت است که مهم باشد....
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 20:18
+10
elahe
elahe
درد من تنهایی نیست بلکه مرگ ملتیست که گدایی را قناعت - بی عرضگی را صبر - و با تبسمی بر لب این زندگانی را حکمت خداوند می نامند
دیدگاه  •   •   •  1390/10/29 - 00:25
+1
elahe
elahe
فریادها مرده اند سکوت جاریست تنهایی حاکم سرزمین بی کسیست میگوییند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم چرا تنهاییم (
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 23:46
+1
ALI SHABAN
ALI SHABAN
باید بدجنس باشی..!! تا عاشقت باشن……!! باید خیانت کنی………!! ………. تا دیوونه ات باشن…!! باید دروغ بگی……………!!……..تا همیشه تو فکرت باشن…!! باید هی رنگ عوض کنی……!!…………..تا دوسِت داشته باشن…!! اگه ساده ای …!!…اگه باوفایی…!!….اگه یک رنگی…!!………همیشه تنهایی…!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 23:32
+3
مهسا
مهسا
نبودنت را بهانه نمیکنم تنهایی را تاب میاورم اگر روزگار میخواهد سهم شادیم را بگیرد باشد اما من سهمم را از تو ذره ای کم نمیکنم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 21:05
+1
gamer
gamer
تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن.مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 19:30
مهسا
مهسا
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت ، كه تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد... كه وقتی تو اوج تنهایی هستی ، با چشماش بهت بگه : هستم تا ته تهش ! هستی ??
دیدگاه  •   •   •  1390/10/28 - 18:37
+2
elahe
elahe
در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:38
+2
elahe
elahe
وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:34
+2
مهسا
مهسا
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید: چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟ چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟ اما افسوس که هیچ کس نبود همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره آری با تو هستم ...! با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/27 - 23:08
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ