یافتن پست: #تنها

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
هر جا چراغی روشنه

از ترس تنها بودنه

ای ترس تنها بودنم

اینجا چراغی روشنه

@soha_musavi
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 01:39
+3
saman
saman
از دور تو را دوست دارم،
بی هیچ، عطری
آغـوشی
لمسی
و یا حتی بوسه‌ای.
تنها
دوستت دارم،
از دور … !
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 17:02
+4
آهنگري بود كه پس از گذراندن دوران جواني پراز شر و شور تصميم گرفت روحش را وقف خدا كند. سال ها با علاقه كاركرد ، به ديگران نيكي كرد، اما با تمام پرهيزگاري اي كه داشت ، در زندگي اش چيزي درست به نظر نمي آمد، حتي مشكلاتش مدام بيشتر مي شد.

روزي يكي از دوستانش به ديدنش آمده بود. دوستش پس از اطلاع از وضعيت دشوار او گفت: واقعا عجيب است ! درست بعد از اينكه تصميم گرفتي مرد خدا شوي زندگي ات بدتر شده نمي خواهم ايمانت را ضعيف كنم اما چرا وضع زندگيت اينطور شده، چرا؟؟
آهنگر خواست پاسخي ندهد، اما صدايي درون دلش گفت : بگو! بي هيچ خجالتي حرفت را بزن! شجاع باش!!
آهنگر گفت :
در اين كارگاه آهنگري برايم فولاد خام مي اورند تا از آن شمشير بسازم. مي داني چطور اين كار را ميكنم؟؟ فولاد را به اندازه ي جهنم حرارت ميدهم تا سرخ شود ، بعد با بي رحمي سنگين ترين پتك را برمي دارم وپشت سرهم به آن ضربه مي زنم تا اينكه فولاد شكلي را كه مي خواهم بگيرد. بعد، آن را درون آب سرد فرو مي برم ، به طوري كه تمام كارگاه را بخار فرا مي گيرد . فولاد به خاطر اين تغيير ناگهاني دما رنج مي كشد وناله مي كند. يك بار كافي نيست بايد اين كار را انقدر تكرار كنم تا به شمشير مورد نظرم دست يابم.
آهنگر لحظه اي سكوت كرد.....سپس گفت:
گاهي فولاد نميتواند تاب اين همه رنج و فشار را بياورد . حرارت ، ضربات پتك و آب سرد باعث ترك خوردن شمشير مي شود آنگاه مي فهمم كه اين، شمشير مورد نيازم نيست . لذا آن را كنار مي گذارم .
آهنگر:
مي دانم كه خدا دارد مرا در آتش رنج فرو مي برد. ضربات پتكي را كه بر زندگي من وارد كرده پذيرفته ام .گاهي به شدت احساس گرما مي كنم . انگار فولادي باشم كه از آب ديده شدن رنج مي برم . تنها خواسته ي من اين است: خداي من ازكارت دست نكش تا شكلي را كه ميخواهي به خود بگيرم ..... باهرروشي كه مي پسندي ادامه هر مدت كه لازم است ادامه بده...... اما هرگز مرا به ميان فولادهاي بي فايده پرتاب نكن!!
ودر آخر ياد بيتي شعر افتاد:
هركه در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند


 

آخرین ویرایش توسط hamid-avp در [1392/05/16 - 17:00]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 16:57
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قلبم تیر می كشد!
این تنها طرحیست كه از تو
در سینه ام یادگار مانده است...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 15:33
+5
saman
saman




هنوز بدرود نگفته‌ای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم‌هایت
و دلتنگی…


[جبران خلیل جبران]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 15:15
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


تنهایم مثل آن مسجد بین راهی…

هرکس هم که می آید مسافر است میشکند…

هم نمازش....

هم عهدش را.....

هم دلم را.....و می رود….




دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 14:08
+4
saman
saman

مرکز امنیتی Trend Micro گزارش داد آسیب‌پذیری‌های سیستم‌عامل اندروید خطرات مربوط به سیستم بانکداری آنلاین را افزایش داده است و در دسترس بودن ابزارهای ارزان و پیچیده ساخت بدافزارها باعث شده است تا نگرانی‌ها در این زمینه تشدید شود.


 این مرکز در "گزارش ارزیابی امنیت" اعلام کرد که تعداد ابزارهای آلوده و ویروسی مخصوص سیستم‌عامل اندروید در فصل دوم سال جاری میلادی به 718 هزار عدد رسیده است که این در فصل نخست سال جاری میلادی 509 هزار عدد گزارش شده بود.


کارشناسان امنیتی مرکز Trend Micro پیش‌بینی کرده‌اند که تعداد این ابزارهای آلوده تا پایان سال جاری میلادی به یک میلیون عدد خواهد رسید.


"به گفته لیندا بارابی"( Linda Barrabee) مدیر تحقیقات مرکز NPD Group، در حال حاضر تنها 30 درصد گوشی‌های هوشمند و رایانه‌های لوحی مبتنی بر سیستم‌عامل اندروید در آمریکا یک برنامه امنیتی و ضدویروسی را در خود جا داده‌اند.


مرکز Trend Micro هشدار داد که قابلیت‌های شبکه‌ای اندروید موجب شده است تا تعداد زیادی از دستگاه‌های الکترونیکی مبتنی بر این سیستم‌عامل در خطر این قبیل حملات قرار گیرند.

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 11:56
+4
roya
roya
در CARLO



خبر فوری و بسیار وحشتناک وخطرناک

اگه جون خودتون و کسایی که میشناسید واستون مهمه این خبر رو به اشتراک بزارید

برای خرید از هر مکان ناشناخته مخصوصا انواع بوتیک ها ،تنها نرید
...

این قضیه در مشهد اتفاق افتاده و احتمال داره در شهرهای بزرگ دیگه هم باشه که بی خبریم.

آقا به همراه خانومش با اتومبیل پراید به این خیابون برای خرید میرن. آقا برای کاری از ماشین پیاده میشه و به خانومش میگه تو مانتو فروشی ها چرخی بزنه تا اگه مورد دلخواهش پیدا شد به آقا تک زنگ بزنه تا بیاد ببینه اما بعد از تمام شدن کار آقا خبری ازخانم نمیشه آقا نگران میشه و دنبالش میگرده . یکی دو ساعت طول میکشه و بسیار نگران به ۱۱۰ اطلاع میده و میگه خانوم من اینجا گم شده و موبایلشم جواب نمیده پلیس به این منطقه میرن و میگردن و خیابونا رو هم میبندن اما به نتیجه نمیرسن . بعد دو ساعتی گشتن به یکی از مغازه ها مشکوک میشن . داخلش میرن و میبینن همه چیز عادیه و فروشنده ها هم دو تا خانم هستند.

سربازا مشغول گشتن میشن که ناگهان یکی از سربازا در اتاق پرو باز میکنه میبینه چیزی توش نیست اما وقتی پاشو داخل اتاقک میزاره احساس غیر عادی زیر پاش میکنه و میبینه روزنه نور کوچیکی از ش پیداست .

دوباره همون فروشگاه رو با دقت بیشتری میگردن تا میبینن ه دکمه زیر میز فروشندست . دکمه رو فشارش میدن میبینن بله !! کف اتاق پرو به صورت آسانسوری میره پایین و اینکه کجا میره؟؟

پایین (زیر زمین ) مجهز بودهه به تشکیلات پزشکی و …. دکتر و .. که بعد از بیهوشی قربانیان (عموما زنان تنهاو ساده لوح) اقدام به خارج کردن کلیه اونها میکردن!!!!!

تمام ماجرا در ضمیمه تپش روزنامه جام جم امده شاید شماها شنیده باشین اما اگه کسی نشنیده براش تعریف کنید و هیچ وقت تو اینجور جاها تنها نرین...
مشابه این مورد در اصفهان هم بوده که پسری یازده ساله دزدیده شده و یک هفته بعد بدون اعضای داخلی بدن و حتی چشمهاش داخل یه گونی پیدا شده.....
خواهشا شیر کنید تا خدایی نکرده اتفاقی برا کسی نیوفته
خواهشا
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 11:49
+4
roya
roya
در CARLO
حتما بخون خیلی جالبه
.
.
اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.
مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم

شب را اینجا بمانم؟ »
...
......

رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به

او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.
...
شب هنگام وقتی مرد می خواست

بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا از

راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی

گفتند:

« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم .

چون تو یک راهب نیستی»

مرد با نا امیدی از

آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در

مقابل همان صومعه خراب شد .

راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند

، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت

کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

صبح فردا پرسید که آن صدا

چیست اما راهبان بازهم گفتند:

« ما نمی توانیم

این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»

این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی

ام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم

این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی

چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین

را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

مرد گفت :*« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری

که از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدد

است. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»

راهبان پاسخ

دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی.

ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم..»

رئیس راهب های

صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در

بود»

مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید

این در را به من بدهید؟»

راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.

پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به

او بدهند..

راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت

در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کلید کرد .

پشت

آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.

و همینطور پشت هر دری در

دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.

در

نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » . مرد که از در های بی پایان

خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز

کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او

دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.

.....اما من نمی توانم بگویم او چه

چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید .

لطفا به من فحش ندید؛ خودمم دارم دنبال اون کسی که اینو برای من فرستاده میگردم تا حقشو کف دستش بگذارم!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 11:04
+3
roya
roya
در CARLO
یك استكان چای داغ میهمان منی
كنار پنجره بخار گرفته
وقت تنهایی......
نوش جانت
چای رفاقت من همیشه تازه دم است...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 10:21
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ