♥ نگار ♥
ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺒﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺗﻮﯼ ﺗﺨﺘﻢ ﺟﻮ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍﻳﺎ :
" ﺑﮕﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺍﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ "
ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ :
ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺪﻩ !!!
ﺳﺮﯾﻊ ﭘﺘﻮ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺭﻭﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧُﺮﺭﺭﺭﺭﺭ ﭘﻮﻓﻔﻔﻔﻔﻒ !!!
ﻣﺠﺪﺩﻥ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ :
ﺩﯾﮕﻪ ﺯﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺰﻧﯿﺎ
♥ نگار ♥
یکی روزه می گیره ۵ دقیقه مونده به اذان روزشو میخوره می گن چرا اینکارو کردی ؟ می گه خواستم به خدا ثابت کنم که می تونم اما نمی گیرم
♥ نگار ♥
بعضی وقتا تو خیابون دیدید خانمه هم بچه بغلشه هم کیفش هم ساک بچه، اون وقت شوهرش عینه خاک انداز کنارش راه میره!
یعنی اگه من پسر بودم چنان حالی از این خاک اندازا میگرفتم که دیگه جنس مذکر و زیر سوال نبرن!!!!!والا جدی گفتم!
♥ نگار ♥
رفتم بانک به تحویلدار گفتم : میخوام یه حساب مشترک باز کنم !
میپرسه با کی ؟
گفتم : با یکی که خیلی پول داره …
گفت : خودتو مسخره کن !
اعصابا هم ضعیف شده ، ملت کارشونم درست انجام نمیدن !
♥ نگار ♥
تو جاده شمال تو این سرازیری های پیچ در پیچ،
مامانم میگه مگه شمال تو نقشه بالا نیست ؟ میگم چرا ؟!
میگه پس چرا ما همش سرازی میریم ؟
♥ نگار ♥
عاقا ما یه دایی داریم وقتی باهاش اسم فامیل بازی میکنیم
اگه مثلا اسمو نوشته باشه شیوا فامیلو مینویسه شیوایی ،
اگه حیوونو بنویسه شیر اشیا رو مینویسه شیر پلاستیکی !
یه بارم حیوون با ک رو نوشته بود کک
حالا دیگه خودتون کک پلاستیکی رو تصور کنین دیگه !
♥ نگار ♥
یه سری آدما هستن که وسط امتحان بهت میگن فلان سوال رو برسون،
تو هم با هزار مشقت جواب اون سوال رو بهش میرسونی
بعده اینکه جواب سوال رو مینویسه بهت میگه مطمئنی درسته؟
ای کاش مجازات قتل اعدام نبود !
اون موقع بهش نشون میدادم جواب سواله درسته یا نه !