یافتن پست: #حوا

*elnaz* *
*elnaz* *
شاید در گذر از کوچه ها...... کیسه ای دوام نیاورد و تمام سیب های سرخ را راهی ِ راه کند.. درست در همان زمان رهگذری می رسد و در بدست آوردن سرخ ترین سیب یار ما می شود... این سیب اما با سیب حوا فرق دارد... این اما..


دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:52
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
طالب پرواز هستم مقصدم چشمان تو

احوالم خوش میشود تنها با لبخند تو
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 12:17
+3
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii


Two things give you heartburn fast
be careful!!
one is a sweat too sweet,
the other is a love too much declared.
thus, be very careful!!!


دو تا چیز دل آدمو خیلی زود می زنه
حواست باشه
یکی شیرینی که شیرینیش بیش از اندازه باشه
یکیش هم عشقی که ابراز عشقش بیش از اندازه باشه
پس خیلی مواظب باش.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 00:56
+9
korosh
korosh
خوابـگاه دخــتـران ( شب )


سكـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامي با چـند كتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» مي شود و او را در حــال گريه مي بيــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاك بـرسرم! چــرا داري مثــل ابـر بهـار گريـه مي كـني؟!


لالـه: خـدا منـو مي كشـت اين روزو نـمي ديدم. (همچـنان به گريـه ي خود ادامــه مي دهـد.)


شبنم: بگـو ببـينم چي شـده؟


لالـه: چي مي خواســتي بشـه؟ امروز نـتيجه ي امتـحان <آناتومي!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــي كه از 6 مـاه قبـلش كتابامـو خورده بــودم، مـني كه بـه اميـد 20 سر جلـسه ي امتحــان نشـسته بودم، ديــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گريه افزوده مي شــود)
شبنم: (او را در آغــوش مي كشـد) عزيـزم... گـريه نـكن. مي فهـممت. درد بـزرگيــه! (بغـض شبنم نيز مي تركـد) بهتـره ديگـه غصه نخـوري و خودتـو براي امتحـان فـردا آمـاده كنـي. درس سخت و حجيــميـه. مي دوني كـه؟


لالـه: (اشك هايش را آرام آرام پـاك مي كنـــد) آره. مي دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـراي امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! مي فهـمي شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـداي گريـه اش بلـند مي شود) حالا چه جــوري سرمـو جلوي نـازي و دوستـاش بلـند كنـم؟!!


شبنم: عزيزم... ديگــه گريه نكن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتيم بخـونيم! ببـين! از بـس گريه كردي ريـمل چشمــاي قشـنگ پاك شـد! گريـه نكن ديـگه. فكـر كردن به ايـن مســائل كـه مي دونـم سخــته، فايده اي نـداره و مشــكلـي رو حـل نـمي كنـه.


لالـه: نـمي دونـم. چـرا چنـد روزيـه كه مثـل قديم دلـم به درس نـميره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بيـدار شـدم. باورت مـيشه؟!


(در هميــن حال، صـداي جيــغ و شيـون از واحـد مجـاور به گوش مي رسـد. اسـترس عظيـمي وجـودِ شبنم و لالـه را در بر مي گيــرد! دخـتري به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق مي شـود.)


شبنم: چي شـده فرشــتـه؟!


فرشــته: (با دلهــره) كمـك كنيـد... نـازي داشت واسـه بيــستمـين بـار كتــابشـو مي خـوند كه يـه دفعــه از حـال رفت!


شبنم: لابــد به خـودش خيلي سخــت گرفته.


فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. اين طـوري نـشدم! زود باشيــد، ببـريـمش دكتــر.


(و تمــام ساكنـين آن واحـد، سراسيـمه براي ياري «نــازي» از اتـاق خارج مي شـونـد. چـراغ ها خامـوش مي شود.)


خوابــگاه پســران (شـب)


سكــانـس دوم: (در اتـاقي دو پـسر به نـام هاي «مهـدي» و «آرمــان» دراز كشــيده انـد. مهـدي در حال نصـب برنـامه روي لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبي روي چـند برگـه است. در هـمين حـال، هم واحدي شـان، «ميـثــاق» در حـالي كه به موبايـلش ور مي رود وارد اتــاق مي شـود)


ميثـــاق: مهـدي... شايـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داريـم.


مهـدي: نـه! راســته. امتـحان پايــان تــرمه.


ميثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.


مهـدي: آره... منــم يه چنـد دقـيقه پيـش فهمـيدم. حالا چيــه مگـه؟! نگـراني؟


ميثــاق: مـن و نـگراني؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره مي كنـد) واي واي نيگــاش كـن! چه خرخـونيــه اين آقـا آرمـان! ببيــن از روي جـزوه هاي زيـر قابلمــه چه نـُـتي بـر مي داره!!


آرمـــان: تـو هم يه چيزي ميگــيا! ايـن برگـه هاي تقـلبه كـه 10 دقيـقــه ي پيـش شـروع به نـوشتـنــش كردم. بچه هاي  كلاس مـا كه مثـل بچه هاي  شما پايـه نيســتن. اگـه كسي بهت نـرسوند، بايــد يه قوت قلــب داشته باشي يا نـه؟ كار از محكـم كاري...


مـهدي: (همچــنان كه در لپ تاپــش سيــر مي كنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتي نيست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـويس. دستـت درست!


در هميـن حــال، صـداي فريـاد و هياهـويي از واحـد مجـاور بلـند مي شود. پسـري به نـام «رضـا» با خوشحـالي وسط اتـاق مي پـرد)


ميـثــاق: چـت شده؟ رو زمــين بنـد نيـستي!


رضــا: پرسپوليس همين الان دوميشم زد!!!


مهـدي:اصلا حواسم نبود.توپ تانك فشفشه..... .!!!


و تمــام ساكنيـن آن واحـد، براي ديـدن ادامـه ي مسـابقـه به اتاق مجـاور مي شتـابنـد. چراغ هـا روشــن مي مانند.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 11:50
+1
*elnaz* *
*elnaz* *
هيچ حواسم نبود #با #خدا روزه است. اصلا حالا که اینطور شد ميخواهم با خدا ازدواج كنم................................{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 23:44
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
با #خدا می #مهمانی ؛وقتي با خدا ميرقصم ازينكه پسرها نگاهم كنند حسودي نميكند ، خوب می رقصد و حواسش به خستگی و تشنگی ام هست، او يه پا لرد است شايدم كنت باشد..................................
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 23:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
الهی بکامم شرابی فرست
شرابی زجام خطابی فرست
مرا کشت رنج خمار الست
دگر باره از نو شرابی فرست
دلم تا صفا یابد از زنگ غم
بدردی کشانت که تابی فرست
شد افسرده جانم درین خاکدان
زمهرت بدل آب و تابی فرست
زسر جوش خمخانهٔ حب خویش
بجام شرابم حبابی فرست
بلب تشنهٔ چشمهٔ معرفت
بساقی کوثر که آبی فرست
بعصیان سرا پای آلوده ام
زجام طهورم شرابی فرست
بمعمار میکن حوالت مرا
امیری بملک خرابی فرست
بدل تخم امیدگشتم بسی
بدین کشتزارم سحابی فرست
زدریای غفران و ابر کرم
مرا رحمت بی حسابی فرست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:23
korosh
korosh

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و


همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه


خلاصه


همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟


غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....


همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!


غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟


خلاصه


غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..


این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟


+
+
+


 


نامه اسرار آمیز غضنفر به زنش


 




+
+
+

شما چیزی فهمیدید !!!!!!!من که نفهمیدم


این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده


+
+
+


حال ترجمه از زبان همسرش


خط اول :حالت چه طوره زن ؟


خط دوم :بچه ها چه طورن ؟


خط سوم : مادرت چه طوره ؟


خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!


خط پنجم : فقط برگردم خونه....


خط ششم : می کشمت


خط هفتم :غضنفر از آلمان...


+


+


+


+


+


ها ها ها ها خوش تون اومد



دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 10:52
+3
korosh
korosh

حواشی به جا مانده / نوری بیست و هفتمین کاپیتان ، نیلسون مسن ترین بازیکن / صادقیان مبعلی نشود!


پرسپولیس نیوز : با انجام دربی هفتاد و هفتم روز گذشته رکوردهای زیادی جابجا شد.


محمد نوری با بستن بازوبند کاپیتانی در دربی روز گذشته،بیست و هفتمین بازیکنی است که در این مسابقه حساس این بازوبند را بر بازو بسته است.



حمید جاسمیان،بیوک وطنخواه،همایون بهزادی،جعفر کاشانی،ابراهیم آشتیانی،علی پروین،محمد پنجعلی،فرشاد پیوس،مجتبی محرمی،احمد رضا عابدزاده،افشین پیروانی،علی دایی،کریم باقری،علی کریمی،هادی نوروزی،علیرضا حقیقی،شیث رضایی و...بازیکنانی هستند که سابقه بستن بازوبند کاپیتانی در دربی پایتخت را دارند.


 


*  نیلسون با قرار گرفتن درون دروازه پرسپولیس در دربی پایتخت عنوان مسن ترین بازیکن تاریخ دربی را از آن خودش کرد.

او با 37 سال و 254 روز هم رکورد محمد پنجعلی را شکست و هم رکورد محمود فکری را.کاپیتان اسبق پرسپولیس در دربی 37 که 11 دی 1371 در چارچوب سوپرجام باشگاههای تهران انجام شد ، با 37 سال و 190 روز سن برای پرسپولیس بازی کرد. محمود فکری نیز با 37 سال و 100 روز سن در در دربی 61 در سال 85 برای استقلال بازی کرد.


 


* در دربی هفتاد و هفتم پایتخت پیام صادقیان در اقدامی عجیب و در حالی که توپی در صحنه نبود، با تکلی خشن مچ پای جواد نکونام را نشانه گرفت.

پیام صادقیان با خطای خشن روی جواد نکونام یک کارت زرد را به جان خرید. این صحنه برخی را یاد صحنه ای انداخت که در سالهای دور ایمان مبعلی همین جوانی را کرد و در ورزشگاه دستگردی روی پای دایی تکل خشنی رفت و هنوز هم در مورد آن تکل معروف از او می پرسند . در اتوبوس پرسپولیس پس از بازگشت  بین چند بازیکن بحث تکل صادقیان روی پای نکونام بود و برخی سرنوشت  تکل  پیام را به تکل مبعلی گره زدند . در حالی که برخی از بازیکنان عنوان می کردند که نکونام قدرت دایی را ندارد اما برخی دیگر از قدرت او در فدراسیون و تیم ملی حرف می زدند و پا را فراتر برند تا حذف رحمتی و عقیلی از تیم ملی را به پای او نوشتند . حالا باید دید که پیان صادقیان که بهترین بازیکن دربی بود و یکی از بهترین های پرسپولیس است بعد از این تکل به چه سرنوشتی دچار می شود.


 


* در دربی بعضی بازیکنان هر چقدر هم بخواهند خود را طبیعی جلوه دهند اما کینه های قدیمی را فراموش نمی‌کنند.

اصلی ترین برخورد سرد بین بازیکنان دو تیم رفتارجواد نکونام و رضا حقیقی پیش از بازی و در طول بازی بود که حکایت از رابطه بسیار بد این دو بازیکن هم پست دارد. پیش از بازی در زمانی که هر دو بازیکن قصد دست دادن به هم را به رسم اول هر بازی داشتند، دو بازیکن روی خود را به طرف دیگری کردند تا با هم چشم در چشم نشوند . آنها در طول بازی هم هیچگاه با هم صحبتی رد و بدل نکردند تا در آخر بازی با اینکه با یکدیگر دست دادند اما هر دو روی خود را طرف دیگری کردند.

برخورد سرد دیگر بین مهدی رحمتی و علیرضا حقیقی بود که اکنون در جایگاه یکسانی نیستند. رحمتی و حقیقی که روزگاری رابطه بسیار خوبی با هم داشتند اکنون این رابطه به سردی گراییده شده است و در طول بازی حتی این دو وقتی نزدیک به هم شدن هم واکنشی نشان ندادند تا سردی رابطه در رفتار هر دو آنها دیده شود. برخی مدعی هستند که این سردی بین دو گلر به دلیل مسائل بعد خداحافظی رحمتی از تیم ملی است و پای بازیکن دیگری هم در این سردی رابطه در میان است.

رابطه نه چندان خوب بازیکنان استقلال با میثم حسینی هم مشهود بود و در طول بازی اصلا احساس نشد که آنها فصل قبل با هم همبازی بودند.

دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 10:33
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همیشــــه دلتنگی
به خاطر نبـــــــودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت استـــــــ
که حواسش به تــــــــو نیستـــــــ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 15:36
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ