یافتن پست: #خدا

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود

از هرچه غیر خواسته ی او گر   جدا بود

درب کلاس درس خدا چون گشوده شد

خوش بر مطلبی که قبول انتها بود
دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 01:54
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

هیچ وقت انسانی را تا مقام خدایی ارتقاء ندهید ...


لعنتی می رود از آن بالا عذاب نازل می کند بدتر از “عذاب الهی” !


@mohammadmahdi


دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 01:34
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
شبتون دلی...................حالتون قشنگ......دلتون صاف......خدانگهدار.......{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

آخرین ویرایش توسط eli20 در [1392/05/17 - 01:12]
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/17 - 01:11
+4
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
ﺁﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﻦ
ﺑﺸﯽ:
.
.
.
.

.
.
..
.
.
. ﻫﯿﭽﯽ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺗﺖﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟
ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺪﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻩ؟ﮐﺼﺎﻓﻂ:d
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 18:48
+7
saman
saman
آنها میگویند عاشق باش، اما برای آنکه عشق بماند، دستش را بگیر و بفشار ُ لبخند تلخ خداحافظی آخر را بزن و برو ...! عشقهای کتابی شیرنند، به دل مینشیند، اما همه شان خیلی چیزهارا کم دارند...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 18:02
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

آدم باس دلش پاک باشه، حموم و اینا بهونه س..... خداییش راست میگم دیگه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 17:04
+5
آهنگري بود كه پس از گذراندن دوران جواني پراز شر و شور تصميم گرفت روحش را وقف خدا كند. سال ها با علاقه كاركرد ، به ديگران نيكي كرد، اما با تمام پرهيزگاري اي كه داشت ، در زندگي اش چيزي درست به نظر نمي آمد، حتي مشكلاتش مدام بيشتر مي شد.

روزي يكي از دوستانش به ديدنش آمده بود. دوستش پس از اطلاع از وضعيت دشوار او گفت: واقعا عجيب است ! درست بعد از اينكه تصميم گرفتي مرد خدا شوي زندگي ات بدتر شده نمي خواهم ايمانت را ضعيف كنم اما چرا وضع زندگيت اينطور شده، چرا؟؟
آهنگر خواست پاسخي ندهد، اما صدايي درون دلش گفت : بگو! بي هيچ خجالتي حرفت را بزن! شجاع باش!!
آهنگر گفت :
در اين كارگاه آهنگري برايم فولاد خام مي اورند تا از آن شمشير بسازم. مي داني چطور اين كار را ميكنم؟؟ فولاد را به اندازه ي جهنم حرارت ميدهم تا سرخ شود ، بعد با بي رحمي سنگين ترين پتك را برمي دارم وپشت سرهم به آن ضربه مي زنم تا اينكه فولاد شكلي را كه مي خواهم بگيرد. بعد، آن را درون آب سرد فرو مي برم ، به طوري كه تمام كارگاه را بخار فرا مي گيرد . فولاد به خاطر اين تغيير ناگهاني دما رنج مي كشد وناله مي كند. يك بار كافي نيست بايد اين كار را انقدر تكرار كنم تا به شمشير مورد نظرم دست يابم.
آهنگر لحظه اي سكوت كرد.....سپس گفت:
گاهي فولاد نميتواند تاب اين همه رنج و فشار را بياورد . حرارت ، ضربات پتك و آب سرد باعث ترك خوردن شمشير مي شود آنگاه مي فهمم كه اين، شمشير مورد نيازم نيست . لذا آن را كنار مي گذارم .
آهنگر:
مي دانم كه خدا دارد مرا در آتش رنج فرو مي برد. ضربات پتكي را كه بر زندگي من وارد كرده پذيرفته ام .گاهي به شدت احساس گرما مي كنم . انگار فولادي باشم كه از آب ديده شدن رنج مي برم . تنها خواسته ي من اين است: خداي من ازكارت دست نكش تا شكلي را كه ميخواهي به خود بگيرم ..... باهرروشي كه مي پسندي ادامه هر مدت كه لازم است ادامه بده...... اما هرگز مرا به ميان فولادهاي بي فايده پرتاب نكن!!
ودر آخر ياد بيتي شعر افتاد:
هركه در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند


 

آخرین ویرایش توسط hamid-avp در [1392/05/16 - 17:00]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 16:57
+6
saman
saman

دعای باران چرا ؟؟؟


دعای عشق بخوان…!!!


این روزها دلها تشنه ترند تا زمینها…


خدایـــــــــــــــــا………….


کمی عشـــــــــــــــــق ببار!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 16:49
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به خدا سوگند اگر لیوان شیشه ای را در دست راستم بگذارند ولیوان یکبار
مصرف را در دست چپم بگذارند باز هم در یخچال را باز میکنم وبا پارچ آب
میخورم..
دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 16:25
+5
saman
saman


باران باشد
تو باشی
یک خیابان بی‌انتها باشد…
به دنیا می‌گویم… خداحافظ !


[گروس عبدالملکیان]

دیدگاه  •   •   •  1392/05/16 - 16:18
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ