*elnaz* *
وقتی بغضم شکسته شد و نفس هایم غرق شد در اندوه و بی تابی فقط "سکوت" با من بود . گاهگاهی که تنم خسته از لحظه ها به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شد شب هایی که بالشم خیس می شد از اشک شبانه حسرت فقط "سکوت" با من بود..........................
*elnaz* *
..خدایا کفر نمی گویم پریشانم چه می خواهی تو ازجانم مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداواندا اگر روزی زعرش خود به زیر ایی لباس فقر بپوشی غرورت رابرای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته......به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی
خداوندا
اگر در روز گرما خبر تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت برکاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر کردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت ، از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد انکس که انسان است و از احساس سرشار است...............
محمد
يه اس ام اس مياد،
كار نداري،ميخوام بخوابم؛
و من خوب ميدونم اين كار نداري ميخوام بخوابم،
اونم ساعت 10 شب يعني حالم بده...
زنگ ميزنم بهش،
ميشينم رو بالكن خونه و شروع ميكنم به شوخي كردن،
اولش خوشش نمياد اما با هر شگردي كه شده سعي ميكنم بخندونمش،
چون ناراحتي تو،ناراحتيه منه....
خلاصه كه با تمام سرسختيو ناراحتيت،
موفق ميشم بخندونم،
صداي خنده هات انقدر شيرينه كه ميتونم سالهاي سال بدونه اينكه خسته بشم بهش گوش بدم...
بعد از نيم ساعت حرف زدن ازش ميپرسم بهتري؟
با يه صداي بامزه ميگه آره...
و اين بهترين لذت دنياست....
و من بهش نشون ميدم كه در هر شرايطي باشه،
بازم پشتشم و دوستش دارم...
فقط یه پسر خاصه مهربونه که این کار ازش برمیاد...