♥ نگار ♥
تو کلاسمون دختری بود که...
تو کلاسمون دختری بود که خیلی شر بود و توی کلاس ها اینقدر تیکه می انداخت که همه ما از خنده ریسه می رفتیم… یکی از کلاس هامون با استادی بود که خیلی سختگیر و اخمو بود و حتی همون دختر هم جرات تیکه انداختن نداشت. همون استاد یک بار قفسی سر کلاس آورده بود و اون دختر یک کنفرانس ۵ دقیقه ای ارائه داد و استاد به اون دختر گفت به من بگو این چه حیوونیه؟قفس با پارچه ای پوشانده شده بود و فقط پاهای حیوون دیده می شد. این دوست ما جواب داد من نمی تونم بگم چه حیوونیه باید جاهای دیگه ای از بدنشو ببینم. استاد اخم کرد و گفت: نخیر از همین پاهاش باید بفهمی چه حیوونیه?دانشجو گفت: نمی دونم…ورفت نشست استاد پرسید ببخشید خانم اسم شما چیه؟اون هم بلند شد و پاچه های شلوارشو کشید بالا و گفت: خودتون ببینید اسمم چیه؟
♥ نگار ♥
به افتادن من در خیابان خندیدی
و من همه ی حواسم به مردم شهر بود
که عاشق خنده ات نشوند.
♥ نگار ♥
ﺩﺧﺘﺮ :ﻫﺎ ﻫﺎ ﻫﺎﺍﺍ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻣﻮ ﺍﺯ
ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ
ﺩﻭﺳﺘﺶ :ﺧﺐ ﺍﯾﻦ ﮐﺠﺎﺵ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ؟؟؟؟!!
ﺩﺧﺘﺮ :ﺁﺧﻪ ﯾﻪ ﻫﻔﺘﺲ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺱ
ﺍﻡ ﺍﺱ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ