یافتن پست: #خیلی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دست به دلم نذارید

دست به دلم نذارید !!! می سوزید !!!

داغ خیلی چیزها به دلم مانده !!!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 16:38
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما میگیم گیلکی مثل انگلیسی ها و چنینی هاست هی شما بگین نه
تو کی زا کی = بچه کی هسنی
هایا بس = همین جا واستا
کنوس = اذگیل
سماپلان = آبکش
پوتوخولو = سوراخ سوراخ
خولی دار = درخت گوجه سبز
سیا واجان = بادمجون
بوخوس = بخواب
پسر = ری
دختر = کور
بهله اینجوریاست گیلانی صحبت کردن خیلی شیرینه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 15:44
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چرا همش به سلامتی!!!!!!
این دفعه تو روح همه اونایی که خیانت میکنن...
تو روح همه اونایی که آدمو وابسته میکنن و بعدش خیلی راحت ولت میکنن...
تو روح همه بـــــی معرفتا...
نامــــردا...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 15:23
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ !...
ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ !...
ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ ... !
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ !
ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ....
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ...
ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ....
ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ!
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 15:06
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به یارو میگن سخت ترین کار دنیا چیه؟
میگه پر کردن نمکدون
میگن چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میگه آخه سوراخاش خیلی ریزه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 14:54
roya
roya

دوست دارم الان یکی بغلم کنه بگه چته دیوونه بیا این یه نخ سیگارو بکش ؟؟؟


منم بگم پاشو برو گمشو کثافت آشغال ناباب …


خیلی صحنه آموزنده و ملودرامی میشه !


دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 13:31

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟


پسر: آره عزیز دلم


دختر: منتظرم میمونی؟


پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند


پسر: منتظرت میمونم عشقم


دختر: خیلی دوستت دارم


پسر: عاشقتم عزیزم


 


************




بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد.


پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی.


دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه


به همین راحتی گذاشت و رفت؟


پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟


دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد

دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 12:12
+5
می ترسم از اینكه

روزی

یك جایی

من و تو

خیلی دور از هم

شب و روز در آغوش یك غریبه

بی قرار هم باشیم ...

و بعد از هر بار هم آغوشی به یاد

آغوش هم بیصدا گریه كنیم !

 


دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 11:59
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگر کسی رو خیلی دوست داری امتحانش نکن که ببینی اون چقدر دوستت داره ! اول خودتو امتحان کن ، ببین تحملش رو داری بفهمی دوستت نداره ؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:05
+4
xroyal54
xroyal54
همدم ما یه پشه بود كه، هواسرد شد اونم رفت...
****************************************
ناز دعایت مادر بزرگ ...
دعایت گرفت خیلی زودتر از اونکه فک کنی
پیر شدم ....
**********************************
منی که تـو را بـه لیسـت { آرزوهای نـداشتـه ام }
قانعم!!
او قسمت من نبود!!
مال مردم بود!!
قربان دلم که بغض را
به مال مردم خوری ترجیح میده...
****************************************
دستــــ هایمــ خالــی انـد
جـای خـالـی تو را هیـچ کـس برایمــ پر نـمـی کنــد
راستــ می گفتــ شامــلو:
"دست خالی را بـایـد بر ســر کوبیـد"
************************************
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:03
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ