یافتن پست: #خیلی

nanaz
nanaz
و سلام نام خداست ...

به نام خدایی که همین حوالی ست ... همینجا ... خیلی نزدیک تر از
رگ گردنم ...

*
فكر مي كنم هنر اصلي ، هنر فاصله ها باشد ، زياد نزديك به هم مي سوزيم ، زياد دور ، يخ مي زنيم !

ديوانه وار
كريستين بوبن

*

ظهرتون خنک -خسته نباشین
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 15:15
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!  دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو!پسر:
باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم.پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت

چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.دختر: … واقعا که!پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس!پسر: ای

بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!دختر: بازم گفت این کلمه رو…!پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست

دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات

توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!پسر: صفای وجودت خانوم!دختر: می دونی!

دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و

دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو…

برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!دختر: یادته همیشه میگفتی به من

میگفتی “خاتون”پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!دختر: ولی من که بور بودم!پسر: باشه… فرقی نمی کنه!دختر: آخ

چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…پسر: …دختر: چت شد چرا چیزی

نمیگی؟ پسر: …دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…پسر: …دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…پسر: خدا… نه… (گریه)دختر:

چراگریه میکنی؟ پسر: چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…پسر:

وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه

نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خ[!]؟ پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی

امسال برات یه کادو خوب آوردم…دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …پسر: …دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات…

کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!تک عروس گورستان!پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم




نه… اشک و فاتحه



نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

آرام بخواب بانوی سفر کرده ی من…



دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…


دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 14:52
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ
ﺩﻟﺘﻨﮕﺸﯽ
ﻣﯿﺮﯼ ﻋﮑﺴﺸﻮ ﻣﯿﺎﺭﯼ
ﻭ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﯽ "ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ"
ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺕ ﻫﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ
ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ ﺷﻪ ...
ﺍﻭﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﻭ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺍﻭﻥ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ... ﺍﻭﻥ ﺍﺷﮑﺎﺭﻭ ..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:59
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺎﺑﻐﺾ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ
ﮔﺮﻓﺘﻪ,ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﻩ
.
.
.
.
.
ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ
ﺷﻤﺎﺭﺷﻮﺑﻬﺖ ﻣﯽ
ﺩﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﻦ ﻭﻟﯽ ﺍﺳﻢ ﻣﻨﻮﻧﯿﺎﺭ ﺍﻭﻥ
ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎﻓﺮﺩﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺪﻣﺶ
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻄﻮﺭ
ﺷﺪﺯﻧﮓ ﺯﺩﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ
ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺷﻤﺎﺭﻩ
ﺗﺨﻠﯿﻪ ﭼﺎﻩ ﻭﻓﺎﺿﻼﺏ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩﯼ ﻣﻨﻢ
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﮕﻪ
ﻧﮕﻔﺘﯽ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﺷﺪﻩ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعترافات ی آقا پسردوس دخترم مادرش از من خیلی بدش میاد
امروز داشتم با دوس دخترم تلفنی حرف می زدم یهو مادرش گوشیو ازش گرفت گفت بده بینم باز داری با اون پسره منوچ زر می زنی :|
گوشیو ازش گرفت گفت چی می خوای از جونه دخترم ؟؟؟؟
گفتم : مدرسان شریف
گفت: خفه شو كصافت
گفتم :مدرسان شریف
خودشم خندش گرفت :))))))
قطع كرد :)))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:47
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﯾﺸﺐ ﯾﻪ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﺎﺯﻡ ﮔﺮﻓﺖ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺥ
ﮔﻔﺖ : ﺟﻮﻭﻭﻭﻭﻥ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺑﻮﺩ کثافت !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:43
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مخاطب خاص همیشه به این معنی نیست که بهترین مخاطبه!
گاهی به این معنیه که :
میتونه [ خیلی خاص ] حـالـتـو بگیـره!
میتونه [ خیلی خاص ] تنهـاتـــ بـذاره!
میتونه [ خیلی خاص ] بـگه دوستـــ نـدارم!
میتونه [ خیلی خاص ] بهت بگه تو دیگه کهنه شدی!
میتونه [ خیلی خاص ] با یکی غیر توام دوستـــ باشه!
میتونه [ خیلی خاص ].....!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 12:40
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
مکانیسم های علمی اثبات شده طب سوزنی

در طی سالها و قرنها تحقیق فرضیه های زیادی مطرح گردیده که مقدار زیادی از آنها اثبات شده اند و عده کمی از آنها هنوز دردست بررسی می باشد .

تعدادی از مکانیسم های آن بطور خیلی مختصر به شرح ذیل می باشد: 

1-   


  1. ثابت شده هر نقطه از پوست تصویری درقشر مغز دارد ,با تحریک یک نقطه توسط سوزن ،رشته های عصبی کوچک که در عضلات قرار گرفته اند فعال می شوند و تحریکات را به نخاع ،مغز میانی محور هیپوفیز – هیپوتالاموس و از طریق CSF (مایع مغزی نخاعی ) به کل سیستم عصبی و نیز سیستم سمپاتیک sympatic و پاراسمپاتیکParasympatic فعال شده و باعث آزاد سازی واسطه های عصبی و هورمونی شده که از طریق جریان خون به سلولهای ارگانهای هدف ( مثلاً مغز ، قلب ، کلیه ، کبد ) رسیده و تأثیرات خاص خود را اعمال می کنند.

  2. نیش سوزن باعث آزاد سازی موادی در خود سلولها عضلانی می شود که روی دستگاه غدد مترشحه اثر می گذارند.

  3. مواد آزاد شده در اثر تحریک سوزن باعث تقویت سیستم ایمنی و تحریک رشد سلولی می شود .

  4. بی نظمی تعادل یونی توسط یونهای فلزی سوزن در یک جهت اختصاصی هدایت می گردد و یونهای مورد نیاز بدن را تأمین و یونهای مثبت زیاده از حد را تخلیه می نماید.

  5. مقاومت پوستی Impedance در این نقاط طب سوزنی کمتر از پوست اطراف است و در اثر نفوذ سوزن یک جریان الکتریکی ضعیف با قطب منفی ایجاد می شود که باعث حرکت و رشد سلولهای عصبی به سمت قطب منفی می شود . این جریانها و میدانهای الکتریکی مستقیم ، در بهبود شکستگی استخوان ، رشد گیاه ، جنین شناسی و ترمیم نخاع شوکی در خوکچه های هندی با دو پای فلج نقش داشته اند .

6.      و از همه جالبتر سوزن باعث کاهش بلند مدت مقاومت پوست تا حدود 9000 اُهم می شود و سرعت جریانی معادل 10 میکرو آمپر ایجاد می کند و این دقیقأ همان شدت جریانی است که باعث رشد اعصاب و ترمیم اندام می شود.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/5 - 11:12
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻪ ﭼﺎﯼ ﭘﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻧﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺮﺍﺏ ..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﯾﻦ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ لواشک ﺟﺪﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻻﻣﺼﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻤﺰﺱ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻨﺎ ﺟﺎﺗﻮ ﭘﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 16:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همکار بابام اومده خونمون میگه ماشالله دخترتون چه بزرگ شده چند سالشه؟!
بابام میگه: نمیدونم خیلی وقته داریمش:||
دیدگاه  •   •   •  1392/06/4 - 15:48
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ