یافتن پست: #خیلی

zahra
zahra
خیلی خوشحالممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
ممنون خدا................................
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 23:03
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

یکی از دانشمندان گوش بزرگ و درازی داشت.شخصی از راه استهزا و مسخره به او گفت: -گوشهای شما برای یک انسان خیلی دراز است! دانشمند گفت:بله...گوشهای شما هم برای جثه یک الاغ کوتاه است!

دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 15:43
+4
xroyal54
xroyal54
در CARLO


خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم خیلی !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 03:26
+5
xroyal54
xroyal54
این روزها هوا خیلی غبار آلود است، گرگ را از سگ نمی توان تشخیص داد
هنگامی گرگ را می شناسیم که دریده شده ایم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 02:18
+5
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


خیلی حرفا رو نمیشه گفت خیلی چیزا رو نباید دونست! این مسئله رو درک کردم واسه همین دیگه اصراری واسه دونستن خیلی چیزا ندارم.


دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 02:11
+8
AmiR
AmiR
دل به چشمش دادم
دل به صداش دادم
دل خوشگلیش دادم
دل به عطره تنش دادم
دل به هرچیش که دادم
آخرش چیشدش
گفتش همه چی حوس بوده.
منم روش خیلی غیرت و غرور و...داشتم
همشو زیر پام گذاشتم بخاطرش
ولی اون چی
گذاشتو رفت
{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 18:48
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 18:04
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

اکبرپور: رقابت در پست‌های مختلف به نفع ماست/ امسال بازی‌های استقلال پُر از تماشاگر است




ادامه مطلب در دیدگاه


 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 15:40
+3
saman
saman
در CARLO



رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟


من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:


حالم خیلی خیلی توپه.


بعدش اون آقاهه پرسید:


خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟


با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛


اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...


وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:


من می‌تونم بیام طرفای تو؟


آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:


نه، الآن یه کم سرم شلوغه!


یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:


ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!



دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 13:08
+4
saman
saman
در CARLO
یادمه اولین بار که رفتم بانک برای چک پاس کردن سعی کرده بودم که همه جوانب رو در نظر بگیرم.شناسنامه و کارت ملی و گواهینامه و .... برده بودم و همچنین از این و اون سوال کرده بودم که باید چکار کنم.
یادمه اون روز بانک هم خیلی شلوغ بود.نوبت من که شد چکو دادم به یارو که برام نقدش کنه.بعد گفت کارت شناسایی،که منم دادمش.بعد گفت آقا چرا چکتو پشت نویسی نکردی؟؟
منم که منظورشو نمیفهمیدم گفتم یعنی چکار کنم؟
اونم گفت مشخصاتتو پشتش بنویس.منم تو اون شلوغی ازش گرفتم تا بنویسم.البته برگ چک تا شده بود و منم همونطوری ازش گرفتم و نگاهی به اون قسمت تا شدش نکردم .عینا اینطوری نوشتم:
نام: سامان
نام خانوادگی:فخارس
تاریخ تولد:25/03/71
.
.
.
.
بعد با خیال راحت دادم به یارو
یکدفعه برگشت بهم گفت اینا چیه نوشتی؟این طرف چک جای عنوان و نام و نام خانوادگی هست شما باید فقط اینارو پر میکردی
بعد یه یارویی از پشت سرم به مسئول بانک گفت مگه چطوری نوشته؟میشه ببینم؟اون نامرد هم برگ چک رو گرفت بالا...تا ته صف همه خندیدن
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 12:55
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ