یافتن پست: #خیلی

parisa
parisa
شده بعضی وقتا یهو دیگه دوستش نداشته باشی؟؟؟؟

به خودت میگی اصلا واسه چی دوستش دارم؟؟؟

مگه کیه؟؟؟

مگه واسم چیکار کرده؟؟؟؟

مگه چیکار کرده که از همه بهتر باشه؟؟؟؟

اصلا منکه از اون خیلی بهترم......

بعد به خودت میخندی که اصلا واسه چی خودتو اینهمه اذیت کردی....؟!

یهو یه چیزی یادت میاد!!!

یه چیز خیلی کوچیک.....

مثل....یه خاطره....

یه حرف....

یه لبخند....

یه نگاه...

همین....همین کافیه تا به خودت بیای

و مطمعن بشی که نمیتونی فراموشش کنی...
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 20:50
+8
roya
roya
در CARLO
فکرشو بکن خیلی باحال میشه
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 14:49
+5
roya
roya
در CARLO
گفتم : تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیکه ... یک اشاره کنی تمومه!
گفت : *عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم *
" شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه! " (بقرة/216)

گفتم : خدایا بعضی ها خیلی طعنه می زنن !!
گفت : * و ذر الّذین اتّخذوا دینهم و لعباً و لهواً و غرّتهمُ الحیاةُ الدّنیا .... * .
" رها کن کسانی را که دینشون را به مسخره و بازیچه گرفته ان و زندگی دنیا اون ها را فریب داده " (70/انعام)
.
.
.
اگه عاشق خدایی یه جمله واسش بنویس
1 دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 13:32
+2
roya
roya
در CARLO
گفتم : خدا آخه این همه سختی ؟ چرا ؟
گفت : * ان مع العسر یسرا *
" قطعا به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/6)

گفتم : واقعا ؟
گفت : * فان مع العسر یسرا *
" حتما به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/7)

گفتم : خوب خسته شدم دیگه ...
گفت : * لا تقنطوا من رحمة الله *
" از رحمت من نا امید نشو . " (زمر/53)

گفتم : انگار منو فراموش کردی ؟
گفت : * فاذ کرونی اذکرکم *
" منو یاد کن تا تو رو یاد کنم. " (بقرة/152)

گفتم : تا کی باید صبر کرد؟
گفت : * و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ *
" تو چه می دونی ! شاید موعدش نزدیک باشه " (احزاب/63)

گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چکار کنم؟
گفت : *و اتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله *
" کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خودم حکم کنم. (یونس/109)

ناخواسته گفتم : الهی و ربی من لی غیرک
گفت : * الیس الله بکاف عبده *
" من هم برای تو کافی ام " (زمر/36)
دیدگاه  •   •   •  1392/02/29 - 13:29
+6
parisa
parisa
ما خردادی های اصییییل..... تا مطمئن نشیم که طرفمون دیگه برنمیگرده بهش خیانت نمیکنیم...... :-/
حتی با یه نگاه...........{-7-}
10 دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 22:10
+4
Ashkan ZEON
Ashkan ZEON
دیگه خستم از تکرار/دیگه اشکم از چشمام
نمیاد تا شاید یکم آروم بشم/دیگه نوری نداره حتی فانوس شب
حتی بارونشم دیگه پر از دود غلیظه/هرکیو میبینی میناله یا اینکه مریضه
همه باهم دیگه اینجا شدن غریبه/توی حرف راستشونم پر از فریبه
هرچی میخوای بابا نداره قدرت خریدش/پس ترجیح میده پای صحبت نشینه
خدا کو پس دلیل اینکه شکرت کنم/بگو این همه خالیو با چی پرش کنم
آرزوم شده 1 شب باشه صبحش روشن/هرکی میوفته نشه تنها خودش بلند
بزار غرش کنم بگم از بغض توی گلوم/از تن فروشی که میگه نخورده نون حروم
زوده هنوز خیلی حرف توی دل پژمردمه/سندشم همین ورقای خط خوردمه...
Ashkan Zeon
3 دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 22:06
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قبلنا پسرا واسه دوست شدن با دخترا خیلی تلاش میکردن
قبلنا پسرا پای یه دختر می نشستن تا به دستش بیارن
قبلنا دخترا یه حجب وحیایی داشتن
قبلنا دختر هر دقه عاشق یه پسر نمیشدن
قبلنا اسم دوست دختر و دوست پسر که می اومد سنگین بود
حالا با اسم جی اف و بی اف وزنش رو هواست
همه چی شده بچه بازی ...
دوست داشتنا بده بستون شده ...
تا پول نداشته باشی
تا رنگ موهات طلایی نباشه و ابروهات نره تا بنا گوشت
تا ماشین زیره پات نباشه و پول واسه خرج کردن
تره برات خورد نمیکنن ....
یادش بخیر...
کاش همه چی مثه قبلنا بود...
دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 20:38
+4
AmiR
AmiR
یه روز یه استقلالی میره کتابفروشی میگه: ببخشید آقا کتاب قهرمانی استقلال دارید؟

یارو میگه: نه، ما کتابهای تخیلی نمی فروشیم



تو دنیای ِزمین و توپ رنـگی / یه پرسپولیس داریم به چه قشنگی

اسم قشنگش روی تخت جمشید / از اون قدیم ندیـما می درخشید

رنگ آتیش غیرت پیـرهنـش / میاره افتخار واسه میهنش

طرفداراش سر به فلک می کشن / عاشق ِرنـگ ِمث ِآتیشِشَـن

دفاع ِمحکمـش مث ِیــه سّده / هـر کسـی از جونش نـذاره، ردّه

قسم به هر چی مرده استقلالیه نامرده وقتی میاد استادیوم 6تایی برمیگرده !

هرجا سخن از پرسپولیس است دهان استقلال سرویس است ...!

حالا خوب شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به خاطر شما هم وطنیان عزیز

فقط اینو بدونید ما چه استقلالی باشیم چه پرسپولیس همه ایرانی

هستیم و من همه رو دوست دارم
1 دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 20:02
+3
roya
roya
در CARLO
ﯾﻪ بار ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺷﻤﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ، ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﭘﺮﯾﺪ ﻭﺳﻂ
ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻨﻢ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﮐﯽ ﺷﺪﻡ
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻥ ، ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﻭﺳﻂ ﺟﺎﺩﻩ
ﻋﯿﻦ ﺑﺰ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻨﻮ ﻧﯿﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺟﺬﺑﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﮔﺎﻭﻩ ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎ ﺑﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ
ﻣﺤﻞ ﻋﺒﻮﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ، ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺗﮑﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ
ﺭﻓﺖ :)
دیدگاه  •   •   •  1392/02/28 - 10:45
+6
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
@adict بچه ها محمد رضا دوست قدیمیه منه ... خیلی پسر گلیه
لطفا براش درخواست دوستی بفرستید... {-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/02/27 - 17:15
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ