یافتن پست: #خیلی

maryam
maryam
وقتی مـــــرد با تمام غرورش با تمام احساسش با تمام دانه های اشکش میگوید . . . " دلــــم برایت تنگ شده " یعـــــنی . . . خیلی دوستــــــت دارد . .
10 دیدگاه  •   •   •  1393/03/4 - 00:26
+2
maryam
maryam
باید به بعضی پسر ها گفت : آهای پسر ... حواست باشه..! این دختر که بهت دل داده خیلی ها در آرزوی پا داد نش هستند !!{-6-}{-9-}{-46-}
18 دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 23:38
+3
maryam
maryam
دختر است دیگر...
گاهی دلش می خواد
بهانه های الکی بگیرد
به هوای آغوش تو
شانه های تو...
... که بعد، تــو
آرام
خیلی آرام
در گوشش زمزمه کنی:
ببین من عاشقتــــم...
2 دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 23:20
+3
محمد
محمد

4 چیز که جسم را نابود می کنند:

 

1)غم

 

2)ناراحتی

 

3)گرسنگی

 

4)شب بیداری

21 دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 22:57
+3
محمد
محمد

اونـی کـه روت غـیرّت نـداره..
روشـن فـکر نـیست...

تـو بـراش "مـهم" نیـستی.!

11 دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 22:53
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میگی مهم نیست...
اما وقتی اسمشو می شنوی داغ دلت تازه میشه...
میگی مهم نیست...
اما وقتی بش فک میکنی اشک توی چشات جمع میشه.
میگی مهم نیست...
اما در تنهایی همش باهاش حرف میزنی.
میگی مهم نیست...
اما بعضی وقتا دستت میره روی شمارش.
ک زنگ بزنی.نزنی.بزنی.
میگی مهم نیست...
اما دلت می خواد بازم بش فک کنی.
میگی مهم نیست...
ولی دلت واسه صداشو خنده هاش لک زده.
میگی مهم نیست..
اما شبا تا صبح خوابت نمیبره.
با خودت میگی یعنی داره چیکار میکنه.
میگی مهم نیست اما میدونی چقدر مهمه.
میدونی خیلی دوسش داری
میگی مهم نیست.
بگو مهمه.
اما....
اونی ک باید باشه نیست.
دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 21:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ یه ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻥ :
یکیﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺧﯿﻠﯽ
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﺮ ﻃﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﻫﺎﺵ
ﻋﺮﻭﺳﯽ ﮐﻨﻪ ،ﺗﻮ ﯾﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺍﺯ ﺩﻫﻨﺶ ﭘﺮﯾﺪﮐﻪ 5
ﺳﺎﻟﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺷﻮ ﺗﻮﺵ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ ،
ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﻫﻢ ﮔﯿﺮﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺘﻮ ﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺑﺨﻮﻧﻢ ! ﺍﺯ
ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﻭ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﻪ ﯾﻪ ﺩﻓﺘﺮ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺗﻘﻠﺒﯽ ﻭﺍﺳﺶ ، ﻣﻦ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺟﻠﻮﻩ ﺩﺍﺩﻧﺸﻮ
ﺩﺍﺷﺘﻢ ، 10 ﺟﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﻭﺍﺳﺶ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻡ ، ﭘﻮﺳﺖ ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ
ﻣﺎﻟﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺑﺮﮔﺎﺵ ... ، ﭼﺎﯾﯽ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺭﻭﺵ ...ﻣﮋﯼ ﻫﻢ
ﺗﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺧﻮﺏ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻫﻤﺶ ﻧﻮﺷﺖ ﺍﺯ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭘﺴﺮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺘﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﺎﮐﻢ ﻭ ﺍﺻﻼ
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺎﺩﯾﺎﺕ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺴــــﺎﻧﯿﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﻬﻤﻪ ﻭ ... ﺑﻌﺪ
ﺍﺯ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﻣﺎ ﻭ ﭘﯿﭽﻮﻧﺪﻥ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ،
ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻮ ﺑُﺮﺩ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺍﯾﺸﻮﻥ ﮐﺮﺩ ... ﺁﻗﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ
ﺩﺭ ﺍﯾﮑﯽ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻓﺮﻕ ﺳﺮ ﻣﮋﯼ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﻭ
ﮔﻔﺖ : ﻣﻨﻮ ﭼﯽ ﻓﺮﺽ ﮐﺮﺩﯼ؟ﺍﯾﻨﮑﻪسالنامه 1393 ﻫﺴﺖ ! ﺗﻮ
5 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ؟ﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﻣﮋﯼ ﻫﻨﻮﺯﻣﺠﺮﺩ ﺍﺳﺖ.
دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 21:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻦ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﯾﻪ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﭼﺎﺭ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺩﺍﺭﯾﻢ

ﻭﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺑﺰﻧﻢ !

خخخخخخخخخخخخ
2 دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 17:46
+4
maryam
maryam

زن رو باید بغل کرد و بی دلیل بوسش کرد
حتی وقتی آرایش نداره،




دو روز وقت نکرده ابروهاشو برداره

وقتـــی لباس تو رو پوشیده
و خودشو گوله کرده تو تخت
تو جای خالی تو که هنوز گرمای تنتو داره

که سرشو فرو کرده تو بالشت
که بوی تنتو با لذت
با هر نفسش بکشه توی ریه هاش
زن رو باید بغل کرد و تو بغل نگه داشت

و با همه شلختگی ظاهریش عاشقاااااانه بوسش کرد
تا احساس امنیت کنه

که مردش همه جوره دوسش داره...






18 دیدگاه  •   •   •  1393/03/3 - 00:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﮐﺎﺭﻣﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻣﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ، ﻣﻦ ﺗﺠﺎﺭﺕ
ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺩﺍﺭﻡ ، ﻣﻦ ﺭﺋﯿﺲ ﺧﻮﺩﻣﻢ ، ﻫﯿﭽﮑﺴﻢ ﺑﻬﻢ ﻧﻤﯿﮕﻪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﮑﻨﯽ !
ﻣﻨﻢ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻬﺶ ﮐﻔﺘﻢ :
ﺍﻗﺎ ﺑﺮﻭ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺖ
<img src=)" title=";))" />))))))
دیدگاه  •   •   •  1393/03/2 - 20:36
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ