یافتن پست: #درد

nanaz
nanaz
در CARLO

“بلد نيستم مثل خيليا وقتي ناراحتم از دست كسي همه بديهايي كه در حقم كرده از روز ازل و بزنم تو روش بلد نيستم منت محبتهام و بذارم سر كسي كه با بي مهري آزارم ميده بلد نيستم پشت كسي حرف بزنم و بعد به خاطر منافعم جلوش دولا راست بشم بلد نيستم واسه دردام دنبال همدرد بگردم بلد نيستم از كسي گله كنم فقط بلدم فاصله بگيرم از همه وتنها و تنها تر شم ...”

دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 15:45
+5
nanaz
nanaz
در CARLO
بـه فـــقـر احــسـاس ِ”انـــسـانیّـــت”دچــــار شــدیـــم !
نــسلی که دردش را ،
کیـبـوردها ..
پیامک ها ..
و ..
تـلفن هـــای پـی در پـی مـی فهمـــنـد …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 15:04
+4
nanaz
nanaz
در CARLO
برای بعضی دردها نه میتوان گریه کرد، نه میتوان فریاد زد
فقط میتوان نگاه کرد و بی صدا شکست...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 14:39
+4
nanaz
nanaz
درد دارد وقتی دلت برایش تنگ می شود
میخواهی حرف های دلت را برایش بگویی
بگی که چقد در نبودش سختی کشیدی
اما یا جوابت را نمی دهد
یا مثل غریبه ها باهات حرف میزنه
طوری که سکوت دردناک رو به حرف زدن باهاش ترجیح بدی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 14:13
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


یه چیــزایی تو دلـــمه که اصن نمیـــدونم اِسمشُ چـــی بذارم! . . دلتنگی. .بغض. . .درد.. .دیوونگـــی. . .! نمیدونم. . .!!!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/26 - 00:50
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مـن تـنـها کـمـی مـتـفـاوتـم


وقـتی تمــام دردهـای دنـیـا

روی شـانـه هـای دخـــتــرانــه ام

کـوه مـی شـود ...

مـن بـه پـهـنـای تمــام کـوه پـایـه هـا

لبــخـند مـی زنـم ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 20:23
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

سه تا دروغ هست که تو زندگی زیاد میشنوی :
۱ – عاشقتم
۲ – تا آخر عمر باهات میمونم
۳ – دیفرانسیل و انتگرال یه روزى به دردتون میخوره !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 18:30
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بـرآے ِ فرآمـوش کردنـَـتــــ ، هـر شـَب آرزوے ِ آلــزآیمـر مـے کنـَمــــ .


خــوش ہحــآل ِ تــو ،


کہ وقتــے "او " آمـــد ؛ بـدوטּ ِ هیــچ دردِســَرے ،


فرامــوشـــَم کــَرבے...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 16:52
+5
nanaz
nanaz
در CARLO
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
” ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ”
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ،
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ…
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ…
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 16:24
+8
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام

آه از این یوسف که من در پیرهن گم کرده ام

وحدت از یاد دوئی اندوه کثرت میکند

در وطن ز اندیشه غربت وطن گم کرده ام

چون نم اشکی که از مژگان فرو ریزد به خاک

خویش را در نقش پای خویشتن گم کرده ام

از زبان دیگران درد و دلم باید شنید

کز ضعیفی هاچو نی راه سخن گم کرده ام

موج دریا در کنارم از تک و پویم مپرس

آنچه من گم کرده ام نایافتن گم کرده ام

عدل حایل نباشد زندگی موهوم نیست

عالمی را در خیال آن دهن گم کرده ام

تا کجا یا رب وی دوزد گریبان مرا

چون گل اینجا یک جهان دلق کهن گم کرده ام

شوخی پرواز مننگ بهار نازکی است

چون پر طاووس خود را در چمن گم کرده ام

چون نفس از مدعای جست و جو آگه نیم

این قدر دانم که چیزی هست و من گم کرده ام

هیچ جا بیدل سراغ رنگها رفته نیست

صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کرده ام
دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 16:18
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ