سحر
روزی دروغ به حقیقت گفت میل داری که با هم شنا کنیم ؟؟ حقیقت ساده لوح
پذیرفت و گول خورد ، آن دو باهم به کنار ساحل رفتند و حقیقت لباسش را بیرون
آورد ، دروغ حیله گر لباس های او را پوشید و از آن روز همیشه حقیقت عریان و
زشت است و دروغ در لباس حقیقت زیبا و فریبنده.
reza
قلب مرا میان غمت جا گذاشتی
تا در حریم غربت من پا گذاشتی
رفتی و در سکوت تماشا نموده ام
تنهایی ِ مرا تو چه تنها گذاشتی
رفتی و سهم عشق برای دل تو بود
سهمی برای این دلم آیا گذاشتی ؟
یک بغض کال، یک سبد از درد بی کسی
سهم من غریب که اینجا گذاشتی
گفتی بهار می رسد اما دروغ بود
در قلب من غمی چو اهورا گذاشتی
مجنون دیگری شدی و دشت پیش روت
من را میان غصه چو لیلا گذاشتی
گفتی که از بهشت نصیبی نبرده ای
آن را تمام گردن حوا گذاشتی
یک قطره اشک سهم من از روزگار شد
در لحظه ای که پای به دنیا گذاشتی
maryam
چه کسی می گوید که گرانی اینجاست؟
دوره ی ارزانی ست
چه شرافت ارزان
تن عریان ارزان
و دروغ از همه چیز ارزان تر
آبرو قیمت یک تکه ی نان
و چه تخفیف بزرگی خورده ست، قیمت هر انسان
ali rad
خسته ام از حقیقت های تلخ...
دروغ بگو
من همان کودکی هستم
که باور می کنم...
ronak
ميگويند زمان طلاست...
اما من چشيدم...
دروغ ميگويند زمان آتش است...
گذرا نيست..
ثانيه به ثانيه اش ميسوزاند و تا به شعله ات نکشد نميگذرد...
صادق بودیم.
1391/01/6 - 21:34 ( لايک توسط 2 کاربر )هوای همو داشتیم
1391/01/6 - 21:35 ( لايک توسط 3 کاربر )به دنيا نميومدم
1391/01/7 - 10:40 ( لايک توسط 2 کاربر )agar ama agar tooooo zendegimooooooooooon naboooooood
1391/01/9 - 11:28 ( لايک توسط 1 کاربر )اگر دروغ نبوووووووود
1391/01/14 - 01:40 ( لايک توسط 1 کاربر )