میان دیدن وندیدن،رفتن ونرفتن،چیدن ونچیدن و بودن ونبودن تردید نباید کرد
دیدن افق های روشن رفتن به میهمانی گنجشک ها
چیدن شکوفه ها وبهار نارنج ها همه بهانه برای بودن است
وماندن بدون تردید گنجشک ها فردا وفردا ها قصه ها وحرف ها برای ما دارند
پنجره را بگشا به دریا وبه خورشید بنگر دعای سبزم ارزانی نگاهت باد
هزار و یک به توان تو عاشقت شده ام نه مست چشم سیاه تو ،
عاشقت شده ام کمی شمایل تو قسمتی هوای خدا بنام پاک خدای تو!
عاشقت شده ام میان پیچ و خم شب ، تنیده ام به تنت و ایستاده به پای تو ،
عاشقت شده ام هوای تشنگی ام از دعای باران است میان شرجی نای تو ،
عاشقت شده ام صدای پای زمین نبض توست می شنوم رسیده ای و کنار تو،
عاشقت شده ام و شعر لکنت مردیست از تبار سکوت پر از نگفته برای تو ،
عاشقت شده ام
یک نفس یاد خدا یک سبد خاطرآسوده و شاد
یک بغل شبنم آرامش صبح یک هزار آیینه از جنس دعا
همه تقدیم تو باد