کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست.....
در حشر چو بینند بدانند که وحشی است
آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست
منو از من نرنجونم ازین دنیا نترسونم
تمام دلخوشی هامو به آغوش تو مدیونم
اگه دل سوخته ای عاشق مثه برگی نسوزونم
منو دریاب که دلتنگم مدارا کن که ویرونم
نیاد روزی که کم باشم از این دو سایه رو دیوار
به این زودی نگو دیره منو دست خدا نسپار
یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود
به این زودی نگو دیره به این زودی نگو بدرود
پر از احساس آزادی نشسته کنج زندونم
یه بغض کهنه که انگار میون ابر و بارونم
وجودم بی تو یخ بسته ... سردم زمستونم
منو مثل همون روزا با آغوشت بپوشونم
یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگمکه چون شببو به وقت صبح، من بسیار دلتنگممرا چون آینه هر کس به کیش خود پنداردو الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگمشبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندمهمان یک بار تار موی یار افتاد در چنگماگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیستکه من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگمبه خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق استفراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم “مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید” همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم