sasan pool
این روزها دلگیرم ، دلتنگم ...
اما دلخور نـیستم ...
صبح هادلخوشی هایم را با ویلچر به گردش می برم ...
روزها آدم های اطرافم را می شمارم ...
شب ها گوسفند ها را ...
kiss
گفتم به گل زرد چرا رنگ منی؟ افسرده و دلتنگ چرا مثل منی؟من عاشق اویم که رنگم شده زرد ،تو عاشق کیستی که همرنگ منی؟
سحر
می پوشانم
دلتنگیم را با بستری از کلمات
ولی باز کسی در دلم تو را صدا میزند........
سحر
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم : پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و
پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن …. چیزی
نیافتم . نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
sasan pool
در نقاشي هايم تنهاييم را پنهان مي كنم
در دلم دلتنگي ام را
در سکوتم حرفهاي نگفته ام را
در لبخندم غصه هايم را
دل من چه خردسا ل است
ساده مينگرد ...
ساده مي خندد ...
ساده مي پوشد ...
دل من
از تبار ديوارهاي کاهگلي است
ساده مي افتد...
ساده مي شکند ...
ساده مي ميرد...
sasan pool
دلتنگ غنچه ایم بگو راه باغ کو؟
خاموش مانده ایم خدا را چراغ کو؟
کو کوچه ای ز خواب خدا سبزتر٬بگو
آن خانه کو؟ نشانی آن کوچه باغ کو؟