هميشه يادت باشه اگه گدا ديدي
هيچ وقت تو دلت
نگو راست ميگه يا دروغ ، بدم يا ندم ، آدم خوبيه يا بديه
"چشماتو ببند و كمكش كن"
تا وقتي رفتي گدايي پيش خدا ، خدا هم تو دلش اين سوال ها رو از خودش نپرسه
"چشماشو ببنده و بهت بده
هميشه يادت باشه اگه گدا ديدي
هيچ وقت تو دلت
نگو راست ميگه يا دروغ ، بدم يا ندم ، آدم خوبيه يا بديه
"چشماتو ببند و كمكش كن"
تا وقتي رفتي گدايي پيش خدا ، خدا هم تو دلش اين سوال ها رو از خودش نپرسه
"چشماشو ببنده و بهت بده
به دلتنگي هايمـــ دست نزن
بهانه ي روانــــــ شدنش هستي !! . . .
هنوز بدرود نگفتهای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشمهایت
و دلتنگی…
[جبران خلیل جبران]
من زانو هايم را در اغوش کشيده بودم آنگاه که تو براي در آغوش کشيدن ديگري به زانو درآمدي
درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن
سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن
اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،
تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن
به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن
شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن
شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...
اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن
(ع. بدیع)
هنوز بدرود نگفتهای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشمهایت
و دلتنگی…
[جبران خلیل جبران]