یافتن پست: #دلت

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
گاهی یک دوست کاری میکند که دلت بدجور برای " دشمنت " تنگ میشود ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 00:19
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

گفت آزاد شدی، هرچه دلت خواست بگو فقط هر نکته که بی مورد و بی جاست نگو فی المثل از ملخ و عقرب و از مار بگو ولی از مرغ و از آن گربه که زیباست نگو یخمک و پشمک و کشک است تماما آزاد ولی از نرخ پنیر و شکر و ماست نگو تو ز امثال و حکم گوی سخن پشت سخن و از آن مردک مجنون که دیوانه لیلاست نگو ز ره و راهی و سالک یک نفس حرف بزن ولی از سنگ وز آن درد که در پاست نگو بگو از آنکه بخفت و خبر از سیل نداشت ولی از هر که نشست یا که بپاخاست نگو نکته هرچند عیان است، بیانش منما و دگر نکته که مخفی و نه پیداست نگو بگو از کوچه گذشتی ، بر آن جوی نشستی ولی از آنطرف کوچه که دعواست نگو حرف دیروز مزن چونکه به امروز رسید نقل امروز که خود دیشب فرداست نگو مژده، آزاد شدی هرچه دلت خواست بگو فقط از صد کلمه یک کلمه "راست " نگو

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 22:33
+5
sahar
sahar


دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟ اگر هیچکس نیست ، خدا که هست . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 20:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بعضی ها بوی خوب دارند
حتی وقتی دورند.
دلت که براش تنگ میشه
بوی خوبش تو ذهنت میپیچه
و اونقدر دلت هواشو میکنه
که دوست داری محکم بغلش کنی . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 16:16
+4
be to che???!!
be to che???!!
هي فلاني! ديگر هواي برگرداندنت را ندارم… هرجا ك دلت ميخواهد برو… فقط آرزو ميكنم وقتي دوباره هواي من ب سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگيرد ك با هزار شب گريه چشمانت، باز هم آرام نگيري… و اما من… بر نميگردم ك هيچ! عطر تنم را هم از كوچه هاي پشت سرم جمع ميكنم، ك نتواني لم دهي روي مبل هاي راحتي،با ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 13:28
+4
be to che???!!
be to che???!!
"يكي بود يكي نبود.."

تواين دنياي بزرگ يه پسري بود كه عاشق يه دختره ميشه.پسره چندسالي عاشق ميمونه تابلاخره تصميم ميگيره به دختر بگه كه دوست دارم.بهش ميگه ولي دخترنتونست هيچ حس دوست داشتني از پسره بجز به عنوان يه برادرتوقلبش بياره...


عاشقي اين2تاشده بود مثل2تاعاشق ولي يكيشون عاشق عشقش واون يكي عاشق برادرش.چون اون هيچوقت يه داداش واقعي نداشت..


خلاصه اين داستان عاشقي عجيب اين2تاگذشت تا يكي دوسال كه دخترك هم عاشق شد.ولي ايندفعه عاشق عشقش...مونده بود با يه دل عاشق وهيچ راهي بجز صداقت و شكست غرورش پيدانكرد و غرورشو شكست و بهش گفت دوست دارم..ميخوامت...ميخوام باهات بمونم..حتي براي اين كارش ازخواهرش سيلي هم خورد ولي فكرميكرد پسره ارزششوداره ولي..


اينا از هم دوربودن با400كيلومترفاصله و ديدارماهي يكي دوبار..خيلي همودوست داشتن.دوتاشون واسه هم ازهمه چيزو همه كس ميزدن ولي اين وسط يه مشكلي بود:پسره عشق دخترك باور نداشت خيلي براي دخترسخت بود كه شبا از گريه و چشم درد عشقشوباور نكن..بارهازنگ ميزد بهشو ميگفت حالم بده..دلم تنگ ..دلتنگيشوتحمل ميكرد ولي باور نكردن عشقش غير قابل تحمل بود..واسه اينك پسرك عشقشو باوركنه دست به كارايي زد كه پسرك ازش خواسته بودكه خودش دوست نداشت.ولي فايده اي نداشت...


نميگم پسره اونو نميخواست...چراعاشقش بود وخيلي كارا واسش انجام ميداد ولي دخترك عشقشوباور داشت...


ميسوخت و ميساخت..بااون عشق صادقش آبروش پيش تنها خواهرش بخاطرپسره رفت..ازپسرك تهمت شنيد..پسره ميگفت توبه غيراز من باكسي هستي..تهمت خيانت بهش زد..ميگفت من واست يه هوس بودم..ميگفت..


تحمل دخترديگ تموم شد..ديگ زندگي كردن وتحمل اينهمه بدبختي براش سخت شده بود..عاشقش بودولي مجبور شدروي عشقش پابذاره و پسرك ولش كنه..توصحبت آخرشون پسرك زد زير همه چيزوزير هرغلطي كه انجام داده..و به دخترك گفت ديگ بمن اس نده و زنگ نزن.از جدايي اين2عاشق تقريبا يك ماه ميگذره و مونده يه دختر بدبخت تنها باكولباري گناه وكلي تهمتو يه دل شكسته ...


اين داستانوگفتم كه بگم بعضيا ارزش شكستن غرور دارن حتي اگه ي دختر غرورشو بشكن..بعضيا ارزش يه عشق واقعي..وحتي گذشتن از همه چيز بخاطرشونو دارن ولي بعضيا حتي ارزش يه نگاه كردن هم ندارن...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 13:07
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


دلتنگ شده ام ... نمیدانم... شاید برای تو و شاید برای دیروزم که باتو سپری می شد... تو بگو ! حال کجای دنیا دنبال تو بگردم !؟


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 12:19
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . .


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 11:55
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست
! باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 01:14
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند

بشکوه تر از کوه دماوند
غرورم 
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است

تنها سر مویی ز سر موی تو دورما
ی عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم 

بگذار به بالای بلند تو ببالم
 کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 00:06
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ