کلّ ِ دنیا را هم که داشته باشی...
باز هم دلت میخواهد ، بعضی وقتها...
فقط بعضی وقتها...
اصلا\" برای ِ یک لحظه هم که شده، همه ی دنیای ِ یک \"نفــر\" باشی!!!
تو عاشق کسی هستی که در جواب شنیدی: ما فقط دوستای معمولی هستیم من عاشق تو هستم ولی جوابم این است : ما فقط دوستای معمولی هستیم کسی عاشق من است که به او میگویم : ما فقط دوستای معمولی هستیم حق با کیست ؟ من ؟!! تو؟!! او ؟!! چرا همه چیز در این دنیا دست نیافتنیست؟!! چه کسی میداند پایان این زنجیر عشقهای یکطرفه به کجا ختم میشود؟
شعری زیبا از مصدق برای فروغ فروخزاد و جواب زیبا از فروغ
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پِی من تند دوید
سیب را دست تو دید ,غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز ،سالها هست که در گوش من آرام ،
آرام , خش خش ِ گام تو تکرار کنان ،
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق ِ این پندارم که چرا ،
خانه کوچک ما
سیب نداشت .
و اما پاسخ فروغ فرخزاد به این شعر زیبا:
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت...!