ashkan
غضنفر عينک دودی می زنه میره بيرون
پسرشو می بينه محکم می زنه زير گوشش
ميگه اين موقع شب بيرون چيکار می کردی ؟
بچش ميگه بابا شب نيست عينکتو بردار
غضنفر عينکشو بر می داره
دوباره می زنه زير گوش پسرش !
پسرش ميگه چرا می زنی ؟
ميگه از ديشب تا حالا اينجا چیکار می کردی ؟
ronak
کسی شده ام
که پشت دود سیگارش
با خود می گوید :
باید ترکـــــــــ کنم !
سیگار را ، ...
... ... خانه را ،
زندگی را ،
و بـــــــــــاز پُــکــی دیگر ..