یافتن پست: #دور

ॐ SərViiiN ॐ
ॐ SərViiiN ॐ
من نمیدونم این درس خوندن چی داره که تا میری دو کلمه درس بخونی حتی خاطرات دوران مهد کودک اونم با وضوح HD یادِ آدم میاد !!!
{-18-}{-18-}{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 14:30
+1
مهسا
مهسا
از فاصله دور پلـــیس واسم دست تکون میده و ابراز ارادت میکنه ! خیلی آدمای با محبتی هستــن ! چطوری از این فاصله منو شــــناختن !؟ یکیشون جوگیر میشه تا وسط جـــاده میاد! با حرارت خاصی واسم دست تکــون میده !!! چراغ میزنم وبا حرکت دست به ابرازعلاقه شون جـــواب میدم ! دفترچه و خودکار تو دستشه ؛ میخواد ازم امـــضا بگیره ، اما الان وقت ندارم باشه واسه بعـــد ! اشک تو چشام حلقه میزنه از این همه احساسات پاک و بی آلایش{-18-}{-5-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 02:13
+5
ॐ SərViiiN ॐ
ॐ SərViiiN ॐ
یه سوالی مغزم رو پریشون کرده:

چرا جمعه این قدر به شنبه نزدیکه، ولی شنبه این قدر از جمعه دوره؟{-18-}{-18-}{-18-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 01:37
+3
مهسا
مهسا
در میان بهشت نشسته ام و سیب را میان انگشتانم میرخسانم به تو فکر می کنم به این لحظه های پر از تردید به "آری" به "نه" بی تو بهشت را دارم با تو عشق را و این دوراهی عجیب مرا گیج میکند سیب را روی خاک میگذارم دوستم داشتی گازش بزن.......
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 01:32
+7
hadith
hadith
سالیانی دور
فالگیرانی تو را از انحنای خط های دست هایم
بشارت دادند
آمدی
دست هایم صاف صاف شد...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/29 - 01:18
+8
parnian
parnian
این گربه ها هم آدم شدن واسه ما ؟
قبلنا هیبتی داشتیم.از دور پخ میکردیم 3متر رو هوا بودن،
حالا از کنارمون رد میشن،نگاه معنادار چن ثانیه ای هم میکنن!
همینمون مونده به نشانه افسوس سرم تکون بدن!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/28 - 16:18
+5
sasan pool
sasan pool
این شعر دقیقا واقعیت ما ایرانی ها هست.نمیدونم ما ایرانی ها از همون اول اینجوری بودیم یا بعدا اینجوری شدیم.ولی واقعیت متاسفانه
دسته های گل نهادن بر مزار من چه سود
در زمان بودنم، یک شاخه گل دستم بده
شمع میسوزد و پروانه به دورش نگران
من که میسوزم و پروانه ندارم چه کنم
واقعا فرهنگ ایرانی تکه.{-37-}{-37-}{-37-}{-37-}{-37-}{-37-}{-37-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/28 - 02:20
+2
حمید
حمید
در SMS
به هم می رسیم 3 نفر میشیم . من و تو و شادی . از

هم دور میشیم 4 نفر میشیم . تو و تنهایی ، من و

خاطره .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/28 - 01:52
+4
حمید
حمید
یادته یه روز بهم گفتی : هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که

نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده ... گفتم : اگه بارون نبود چی

؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش می گیره ... گفتم :

یه خواهش دارم . وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار .

گفتی : به چشم ... حالا امروز من دارم گریه می کنم اما آسمون نمی

باره ... تو هم اون دور دورا ایستادی
دیدگاه  •   •   •  1390/11/28 - 01:48
+4
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
ma dg berim bekhaaaabim...masalan mikham sobe zod beram koh....shabe hamegi bekheeeeeeeeyrrrrr....doseton midaraaaaaam
127 دیدگاه  •   •   •  1390/11/28 - 01:36
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ