sasan pool
طنز.اشعار طنز.در دیدگاه نگاه کنید.
sasan pool
خب به دلیل طولانی بودن داستان داستان را در قسمت دیدگاه میزارم.
parnian
آنها که گفته اند : "دوری و دوستی" یا طعم دوستی نچشیده اند ، یا درد دوری نکشیده اند ... !!!
kiss
قرن ما شاعراگرداشت هوابهتربود.خارهم کمترنبودازگل بساگلتر بود.قرن ماشاعراگرداشت که کبوتر با کبوتر باز با باز نبود شعار پرواز.وای بر ما که تصور کردیم عشق را باید کشت !در چنین قرنی که دانش حاکمست عشق را از صحنه دور انداختن دیوانگیست،درماندگیست،شرمندگیست.قرن قرن آتش نیست ،قرن یک هوای تازست ،فکرها را شست و شویی لازم است گم شدیم گردرمیان خویشتن جست جویی لازم است نازنینها از سیاهی تاسپیدی راسفربایدکنیم..
امید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
هر کس پیشانی مادر خویش را ببوسد، از آتش جهنم دور می ماند . . .
ebrahim
یادش بخیر زمان قدیم با یه 5تومنی می رفتیم تو مغازه با 5تا پفک و چیپس و اسمارتیز ...و این چیزا می اومدیم بیرون . . . . ... . . . . . اما الان نمیشه . همه جا دوربین گذاشتن .....
ن کس که بداند و بداند که بداند
1390/11/20 - 14:36باید برود غاز به کنجی بچراند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند
آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند
آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت امدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد از انجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند
هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد
غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
« شبهای امتحان »
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !!!
" مشروط الشعرا "