یافتن پست: #دور

ebrahim
ebrahim
رفتم داروخونه…میگم باند دارین؟میگه واسه زخم؟ پـَـَـ نــه پـَـَـ بانده فرودگاه حیاط خونمون خراب شده…بابام همینجور داره با هواپیماش دوره خونه میچرخه.
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 10:40
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
هیچ کادوی زشت و به درد نخوری دور انداخته نمیشود ! فقط از خانه ای به خانه دیگر و از شخصی به شخص دیگر منتقل میشود !
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 02:55
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
یادش بخیر سکه میذاشتیم زیر کاغذ با مداد روشو رنگ میکردیم جاش میموند رو کاغذ کلی ذوق میکردیم
1 دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 02:54
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
پس از مرگ ، بر گورم بيا ، مبادا از گورستان خاموش شهر وحشت كني ، آنجا در زير خاك قلبي آرام خفته است ، آنجا چشماني در انتظار تو بيهوده نهفته است ، آنجا اشك واحساس با هم آميخته است ، پس از مرگ من اگر كسي را ديدي كه شبيه من بود مرا به ياد بياور ، اگر شمعي را ديدي به ياد من باش ، اگر ترانه اي سرودي كه زيبا و غم انگيز بود به ياد من آن را زمزمه كن ، آري زيبايم پس از [!] گورم بيا ، و علفهاي هرز را از گورم دور كن ، خاك سرد گورم را بر سينه ات بفشار كه قلب من تپش قلب تو را احساس خواهد كرد .
دیدگاه  •   •   •  1390/10/16 - 02:18
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
پس از مرگ ، بر گورم بيا ، مبادا از گورستان خاموش شهر وحشت كني ، آنجا در زير خاك قلبي آرام خفته است ، آنجا چشماني در انتظار تو بيهوده نهفته است ، آنجا اشك واحساس با هم آميخته است ، پس از مرگ من اگر كسي را ديدي كه شبيه من بود مرا به ياد بياور ، اگر شمعي را ديدي به ياد من باش ، اگر ترانه اي سرودي كه زيبا و غم انگيز بود به ياد من آن را زمزمه كن ، آري زيبايم پس از [!] گورم بيا ، و علفهاي هرز را از گورم دور كن ، خاك سرد گورم را بر سينه ات بفشار كه قلب من تپش قلب تو را احساس خواهد كرد .
دیدگاه  •   •   •  1390/10/15 - 17:15
ebrahim
ebrahim
در راستای ملی شدن اینترنت ملی: پیش پیش تولدتون مبارک قدم نورسیدتون مبارک سالگرد ازدواجتون مبارک سال 1398 را بهتون تبریک میگم ... قبولی نوه ای عزیزتون در دانشگاه مبارک خدا بیامرزتتون دوستای نازنینم چه دورانی داشتیم تو فیس بوک . .. . اخـــــــــــــــــــــــــی یادتون من پست میزاشتم شما لایک میزدین!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/10/15 - 12:36
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم
دیدگاه  •   •   •  1390/10/15 - 01:07
+2
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
چه زيباست بخاطر تو زيستن وبراي تو ماندن وبه پاي تو سوختن وچه تلخ وغم انگيز است دور از تو بودن براي تو گريستن وبه عشق ودنياي تو نرسيدن ای كاش ميدانستي بدون تو وبه دور از دستهاي مهربانت زندگي چه ناشكيباست
دیدگاه  •   •   •  1390/10/14 - 23:23
+2
masoud
masoud
من نمیدونم این درس خوندن چی داره که تا میری دو کلمه درس بخونی حتی خاطرات دوران مهد کودک اونم با وضوح HD یادِ آدم میاد !
دیدگاه  •   •   •  1390/10/14 - 19:17
mina_z
mina_z
دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می کنن ، ریل راه آهن رو میگیرن و راه می افتن طرف شهر ! اولی میپرسه : کی میرسیم به شهر ؟ دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون میده و میگه: هر وقت این دو تا خط به هم برسن ! میرن و میرن تا اولیه خسته می شه و میگه : پس چرا نمیرسیم ؟ دومیه برمیگرده عقب رو نگاه میکنه و میگه : فکر کنم ردش کردیم ! .
2 دیدگاه  •   •   •  1390/10/13 - 00:56
+9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ