یافتن پست: #دوستش

nazli
nazli
نشستم پای مشروب گفتن بخور بگو به

  سلامتی اونی که دوستش دارم...

 پیکو به لبم نزدیک کردم اما نخوردم!

  ولی گفتم به سلامتیه اونی

  که از وجودش نفس میکشم...

  گفتن چرا نخوردی؟؟؟

            سلامتیه اونو تو پاکی میخوام نه مستی

دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 15:14
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من عاشقانه دوستش دارم و او عاقلانه طردم میکند. منطق او حتی از حماقت من هم احمقانه تر است!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:39
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است ....
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 20:19
korosh
korosh

سلام سلام سلام





 





خوبيد ؟ خوشيد ؟ سلامتيد ؟






امروز ميخوام براتون دوكلمه ي دختر و پسر رو تجزيه و تحليل كنم.



 



حاضريد پس اول كلمه ي مقدس پسر و براتون تجزيه و تحليل ميكنم بعدم دختر و!!!



 



 



پسر:



 



 



پ=پاك=بزرگترين گناهشون اينه كه به كسي كه دوستش دارن



 



 بگن دوستت دارم.



 



س=سنگين=تو خيابون اين ور و اون ور نگاه نميكنن.



 



ر=راستگو=نميتونن دروغ بگن به جز دروغ مصلحتي.



 



 



دختر:



 



 



د=دو رو=هيچ كدوم از حرفاشون رو نميشه باوركرد.



 



خ=خنگ=از زندگي هيچي بلد نيستن.



 



ت=تنبل=تا لنگ ظهر خوابن.



 



ر=روي زشت=اكثر دخترا عقده ي خوشكل بودن دارن واسه



 



همين هروقت خواستن از خونه بزنن بيرون بايد آرايش كنن.



 



با حال بود نه .بگين اي ول آنتي گيرل بريد حالشو ببريد.



 




2 دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:28
+3
korosh
korosh
خوابـگاه دخــتـران ( شب )


سكـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامي با چـند كتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» مي شود و او را در حــال گريه مي بيــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاك بـرسرم! چــرا داري مثــل ابـر بهـار گريـه مي كـني؟!


لالـه: خـدا منـو مي كشـت اين روزو نـمي ديدم. (همچـنان به گريـه ي خود ادامــه مي دهـد.)


شبنم: بگـو ببـينم چي شـده؟


لالـه: چي مي خواســتي بشـه؟ امروز نـتيجه ي امتـحان <آناتومي!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــي كه از 6 مـاه قبـلش كتابامـو خورده بــودم، مـني كه بـه اميـد 20 سر جلـسه ي امتحــان نشـسته بودم، ديــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گريه افزوده مي شــود)
شبنم: (او را در آغــوش مي كشـد) عزيـزم... گـريه نـكن. مي فهـممت. درد بـزرگيــه! (بغـض شبنم نيز مي تركـد) بهتـره ديگـه غصه نخـوري و خودتـو براي امتحـان فـردا آمـاده كنـي. درس سخت و حجيــميـه. مي دوني كـه؟


لالـه: (اشك هايش را آرام آرام پـاك مي كنـــد) آره. مي دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـراي امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! مي فهـمي شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـداي گريـه اش بلـند مي شود) حالا چه جــوري سرمـو جلوي نـازي و دوستـاش بلـند كنـم؟!!


شبنم: عزيزم... ديگــه گريه نكن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتيم بخـونيم! ببـين! از بـس گريه كردي ريـمل چشمــاي قشـنگ پاك شـد! گريـه نكن ديـگه. فكـر كردن به ايـن مســائل كـه مي دونـم سخــته، فايده اي نـداره و مشــكلـي رو حـل نـمي كنـه.


لالـه: نـمي دونـم. چـرا چنـد روزيـه كه مثـل قديم دلـم به درس نـميره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بيـدار شـدم. باورت مـيشه؟!


(در هميــن حال، صـداي جيــغ و شيـون از واحـد مجـاور به گوش مي رسـد. اسـترس عظيـمي وجـودِ شبنم و لالـه را در بر مي گيــرد! دخـتري به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق مي شـود.)


شبنم: چي شـده فرشــتـه؟!


فرشــته: (با دلهــره) كمـك كنيـد... نـازي داشت واسـه بيــستمـين بـار كتــابشـو مي خـوند كه يـه دفعــه از حـال رفت!


شبنم: لابــد به خـودش خيلي سخــت گرفته.


فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. اين طـوري نـشدم! زود باشيــد، ببـريـمش دكتــر.


(و تمــام ساكنـين آن واحـد، سراسيـمه براي ياري «نــازي» از اتـاق خارج مي شـونـد. چـراغ ها خامـوش مي شود.)


خوابــگاه پســران (شـب)


سكــانـس دوم: (در اتـاقي دو پـسر به نـام هاي «مهـدي» و «آرمــان» دراز كشــيده انـد. مهـدي در حال نصـب برنـامه روي لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبي روي چـند برگـه است. در هـمين حـال، هم واحدي شـان، «ميـثــاق» در حـالي كه به موبايـلش ور مي رود وارد اتــاق مي شـود)


ميثـــاق: مهـدي... شايـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داريـم.


مهـدي: نـه! راســته. امتـحان پايــان تــرمه.


ميثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.


مهـدي: آره... منــم يه چنـد دقـيقه پيـش فهمـيدم. حالا چيــه مگـه؟! نگـراني؟


ميثــاق: مـن و نـگراني؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره مي كنـد) واي واي نيگــاش كـن! چه خرخـونيــه اين آقـا آرمـان! ببيــن از روي جـزوه هاي زيـر قابلمــه چه نـُـتي بـر مي داره!!


آرمـــان: تـو هم يه چيزي ميگــيا! ايـن برگـه هاي تقـلبه كـه 10 دقيـقــه ي پيـش شـروع به نـوشتـنــش كردم. بچه هاي  كلاس مـا كه مثـل بچه هاي  شما پايـه نيســتن. اگـه كسي بهت نـرسوند، بايــد يه قوت قلــب داشته باشي يا نـه؟ كار از محكـم كاري...


مـهدي: (همچــنان كه در لپ تاپــش سيــر مي كنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتي نيست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـويس. دستـت درست!


در هميـن حــال، صـداي فريـاد و هياهـويي از واحـد مجـاور بلـند مي شود. پسـري به نـام «رضـا» با خوشحـالي وسط اتـاق مي پـرد)


ميـثــاق: چـت شده؟ رو زمــين بنـد نيـستي!


رضــا: پرسپوليس همين الان دوميشم زد!!!


مهـدي:اصلا حواسم نبود.توپ تانك فشفشه..... .!!!


و تمــام ساكنيـن آن واحـد، براي ديـدن ادامـه ي مسـابقـه به اتاق مجـاور مي شتـابنـد. چراغ هـا روشــن مي مانند.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 11:50
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی میدونه که دوستش داری، یکی نمیدونه دوستش داری! بیچاره اونی که فکر میکنه دوستش داری!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 11:24
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پیری میگفت : اگر میخواهی جوان بمانی درد دلت را به کسی بگو که دوستش داری و دوستت داره ... گفتم ؛ پس چرا تو پیر شدی ؟؟ پیر لبخند تلخی زد و گفت : دوستش داشتم دوستم نداشت !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 20:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



سخته دست سردتو تو دست

کسی که دوستش نداری بزاری

تا به یار بی معرفتت ثابت کنی منم

میتونم..............


دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 21:43
+3
saeed
saeed
دور افتاده ام . دور از کسی که دوستش دارم.
هیچ وقت فاصله ها را نمیبخشم.
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 23:49
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بزن به سلامتیه ارزوهایی که
هیچگاه لمس نکردی
... ... بزن به سلامتیه عشقی که
طالعش با تو نبود و هنوزم دوستش داری
بزن به سلامتیه شبهایی که
تو در تنهایت گریه کردی
و ندونستی چرا!
بزن به سلامتیه دوستانی که
از پشت خنجر زدند
بزن به سلامتیه اون که گفت
دوستت دارم
اما
تا اخرش
نموند....‬
دیدگاه  •   •   •  1392/06/12 - 21:11
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ