یافتن پست: #دوستم

محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
یکی از این سوسک کوچیکا از جلو پام رد شده یه دستمال از جیبم در اوردم ...دوستم میگه میخوای بکشیش؟ پـَـــ نــه پـَـــ ابریزش بینی داره میخوام نریزه رو قالی
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 15:37
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
از ساق پا تا محدوده 18 قدمو گچ گرفتم دوستم اومد خونه عیادت میپرسه شکسته؟میگم پـَـــ نــه پـَـــ رفیقم اورتوپده یه تعارف زد منم تو رودرواسی موندم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 15:36
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
به دوستم میگم: نمره ها رو زدنا. میگه: با شماره دانشجویی؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ با شماره کفش. اونایی هم که دمپایی داشتن رو هم مردود کرده...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 15:33
+1
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
با دوستم رفتم شمال با ترس میگه حالا بریمتو اب شنا کنیم؟ پـَـــ نــه پـَـــ الان میگم حضرت موسی بیاد ببا عصا دریا رو بشکافه تو برو توش قدم بزن
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 15:32
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
رفتیم تو اتوبان ترافیک زیاد بود دوستم میگه مینا ترافیکه؟ پـَـــ نــه پـَـــ واسه اینکه احساس غریبی بهمون دست نده ماشینا چسبیدن بهمون
دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 15:31
عسل ایرانی
عسل ایرانی
عکس جدید گلشیفته...!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/5 - 01:03
+9
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
دوستم زنگ زده خونه. جواب دادم میگه تو خونه ای؟ پـَـــ نــه پـَـــ لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید...با تشکر
دیدگاه  •   •   •  1390/11/4 - 02:34
+3
محسن رضایی ناظمی
محسن رضایی ناظمی
ب دوستم گفتم اين روزا دلم خيلي گرفته بريم ي دوري تو خيابون بزنيم؟ ميگه ک روحيت عوض شه؟ پ ن پ ک ملتو شاد و خوشحال ديدم داغ دلم تازه شه بدبختيمو يادم نره ي وقت!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/4 - 02:26
+2
حمید
حمید
دوستم ميپرسه تو هم مثل من به طبيعت و دريا و گل و چيزاي رمانتيك علاقه داري؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ من فقط به زباله دوني و آشغال و توالت عمومي و چيزاي چندش آور علاقه دارم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/3 - 20:22
+3
aB'Bas S
aB'Bas S
دو شکارچی اهل نیوجرسی در جنگل بودند که یکی از آن ها روی زمین افتاد. او نفسش بند آمد و چشمهایش وارونه شد. دومی گوشی تلفن خود را برداشت و با اورژانس تماس گرفت و به اپراتور اورژانس گفت: «دوستم مرده! چه کار کنم؟» اپراتور با صدای آرامی در جواب گفت: «خونسردی خود را حفظ کنید. من به شما کمک می کنم. اجازه دهید اول از مرگ دوست شما مطمئن شویم.» سکوتی پشت خط تلفن حاکم شد و ناگهان صدای شلیک گلوله ای به گوش رسید. شکارچی گوشی را برداشت و گفت: «حالا چه کار کنم؟»
دیدگاه  •   •   •  1390/11/1 - 22:17
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ